با وجود وعدههای حسن روحانی که "دستاش روی دکمه فیلترینگ نخواهد رفت" و نخواهد گذاشت که شبکههای اجتماعی فیلتر شوند اما از حدود دو هفته پیش قرعه فیلترینگ به نام شبکه تلگرام افتاد. اما ریشه مخالفت حکومتها با این پدیده غالب عصر مدرن چیست؟ و چرا ساکنین این فضاهای مجازی ناچارند تا هربار از فضایی به فضایی دیگر و از سرزمینی به سرزمینی دیگر کوچ کنند تا صدای خود را آنگونه که خود می خواهند به گوش سایرین برسانند. به عقیده دکتر نعمتالله فاضلی این شبکهها باعث شکلگیری صدایی جدید در جامعه ایرانی شده اند و همین موضوع ایجاد ترس کرده است. دکتر فاضلی در نشست "جامعه و فیلترینگ تلگرام" که به همت انجمن اندیشهوقلم برگزار شد به دلایل و چگونگی شکلگیری این صدا جدید پرداخته و تاکید دارد که در دنیای صداهای جدید باید نسبت بهم تسامح داشته باشیم.
پایان عصر سکوت
جامعه ایرانی به لحاظ تاریخی هرگز فرصت ابراز و شکل بخشیدن به صدای خود را نداشته است. از این رو تاریخ گذشته ما "تاریخ سکوت" است. زیرا تنها صدای نخبگان، سیاستمداران و فعالان شنیده میشد. اما صداها، صدای مردم عادی که با تمام ویژگیهای اجتماعیشان شکل گرفته شده باشد نبود. شبکههای اجتماعی باعث شکستن سکوت و شکل بخشیدن به صدای مردم عادی شده اند. موضوع مهمی که سیاستمداران را به وحشت انداخته است. زیرا تجربه و آمادگی سیاستورزی در زمانه ای که تمام گروههای اجتماعی صدا دارند را ندارند.
منظور از صدا ، تفسیر آنچیزی است که مردم عادی تجربه میکنند و سپس به پیام تبدیل میکنند و از طریق شبکههای اجتماعی به حوزه عمومی سرریز میکنند. از سوی دیگر صدا آنچیزی است که در حوزه عمومی شکل میگیرد و تبدیل به نوعی آگاهی میشود؛ یعنی آنچیزی که در دهان ما وجود دارد.
واقعیت اجتماعی چیست؟
پیتر برگر و توماس لاکمن در کتاب "ساخت اجتماعی واقعیت" در پاسخ به این پرسش که «واقعیت در زندگی اجتماعی چیست؟» میگویند: واقیعت عبارت است از آگاهی و معرفتی است که مردم عادی در روال عادی و روزمره خود به آن میرسند. دانش دانشمندان، نخبگان و حتی روزنامهنگاران هم میتواند واقعیت باشد؛ اگر در امتداد آن آگاهی مردم عادی قرار بگیرد نه عکس آن!
ممکن یک فیلسوف تاملات گستردهای برای خودش داشته باشد و بر اساس آن نظریات گوناگونی را ارائه دهد، هر چند در جایگاه واقعی خودش ارزشمند است اما آن نظریات واقعیت نیست! بلکه واقعیت آن چیزی است که مردم جامعه در زندگی عادی خود آن را تجربه و برساخت میکند.
منظور از برساخت واقعیت، خلق مداوم و مستمر آگاهی است. یعنی مواردی که در گذشته زندگی ما بوده در روند زندگی روزمرهمان آن را پروبلماتیک (مسئله) کنیم. به عنوان مثال در تمام طول تاریخ سعی میکردیم با تنبیه بدنی کودکان خود را تربیت کنیم.اما از حدود 4 دهه پیش به این نتیجه رسیدیم که تنبیه بدنی خشونت علیه کودکان است؛ نه تربیت آنها؛ بنابراین این تغییر نگاه واقعیت زندگی روزمره میشود.
در اینجا این پرسش پیش میآید که تلگرام و شبکههای اجتماعی در زندگی روزمره ما چه کاری انجام میدهند که این اندازه حساسیت ایجاد کردهاند. چرا نیروی قاهره حکومت قادر نیست با فیلتر کردن و یا هر راهکار دیگری درباره ارتباط مردم مداخله موثر بکند و چرا اگر مداخلهای هم میکند به نوعی تجاوز در زندگی روزمره مردم محسوب میشود؟
از آنجایی که آگاهی زندگی روزمره مردم از طریق شبکههای اجتماعی تامین میشود، بازساخت واقعیت جامعه نیز از طریق همین شبکه صورت میگیرد و به همین دلیل حساسیتزا شده اند. از سوی دیگر واقعیت و برساخت آن توسط مردم ایران با ارزشها و مصلحتهایی که دولت به واسطه آن حق خود میداند شبکههای اجتماعی را مسدود کند یکی نیست.
تفاوت میان واقعیت حاکمیت و جامعه
به تعبیر پیتر برگر این واقعیت، واقعیت اعلا است. یعنی واقعیتهای که ساحت وجودی انسان به کمک آن تعیین میشوند. حکومت ممکن است بگوید امنیت جامعه و کشور توسط این شبکهها به خطر افتاده است در حالی که این واقعیت برای مردم جامعه،واقعیت اعلا نیست. تلگرام بحرانی مهم برای حکومتی است که در طول 40 گذشته نتوانست است مصلحتهای خودش را به شکل مصلحتهای زندگی روزمره مردم دربیآورد.
برخلاف سایر رسانهها مانند روزنامه و تلویزیون که تنها به بازنمایی زندگی روزمره مردم میپرداختند؛ شبکههای اجتماعی، امکان لمس زندگی روزمره را به مردم میدهند و مردم از طریق همین شبکهها در حال تجربه و برساخت ساحتهای وجودی خود هستند. یعنی راهرفتن، تنفس، چگونگی نوع اعتقادات، زیبایی شناسی، زیستپذیر کردن زندگی و مسائل دیگر از طریق آن صورت میگیرد و میان زندگی روزمره مردم با این شبکهها پیوند برقرار شده است. زیرا انسان ایرانی امروز از طریق این شبکهها مسائلی را بازساخت میکنند که در بازاز نیست و از طریق پیوندهای پیشین سنتی خود نمیتواند انجام دهد. به بیان دیگر آن واقعیت اعلا، که زندگی روزمره بهواسطه آن موجودیت پیدا می کند از طریق این شبکهها هر لحظه خلق و برساخت میشوند.
امنیت موجود در شبکههای اجتماعی فرامرزی
نکته مهمی که متاسفانه حکومت ما قادر به درک آن نیست و آن را نمیپذیرد این است که از آنجایی که این شبکهها تبدیل به عرصه زندگی روزمره مردم ایران شدند مردم در شبکهای مانند تلگرام احساس امنیت و آرامش دارند در حالی که در شبکه سروش که یک شبکه دولتی است این احساس را ندارند؛ زیرا احساس میکنند از سوی دولت در حال رصد شدن هستند و هرچقدر هم که این تضمین به آنها داده شوند که رصد نمیشوند مردم قادر به پذیرش آن نخواهند بود.
نکته مهم دیگری که هر نوع نظارتی بر این شبکهها را مسئلهدار میکند؛ ناعقلانیتهای این شبکه است؛ نه عقلانیتهای آن. زیرا عرصه زندگی روزمره عرصه عواطف و کنشهای احساسی است. عرصه عشق و احساس و بروز خودمان آن گونه که هستیم و این عرصهها، عرصههای عقلانیت سیستمی و سیاسی نیست.
بنابراین بخصوص با توجه به تجربهای که از جمهوری اسلامی داریم در شبکههای دولتی قادر به تجربه موارد مذکور نیستیم؛ چون حکومت به منظور رصد مردم این شبکهها را تاسیس میکند تا عقلانیت را به معنای خودش تولید و باز تولید کند. بنابراین تلگرام به این منظور مسئلهدار است که میان حوزههای ناعقلانی پیوند ایجاد میکند. البته ناعقلانی به معنی غیر اخلاقی و غیر دینی نیست. بلکه به معنی حوزههای زندگی است. آنجایی که عشق، محبت و فداکاری وجود دارد.
شبکهها به این مسئله، مسئلهدار هستند که شبکهاند، یعنی بستر ارتباطند. نام دیگر ارتباط انسان است. انسانها از طریق تامل است که زندگی را زیستپذیر میکنند بیرون از ارتباط نه زندگی است و نه انسانی وجود دارد. جامعه ما تا امروز مجال این را نداشته که در داخل شبکه قرار بگیرند. نه تکنولوژی آن را داشتهایم و نه سیاستهایش را و نه آن فضای ارتباطی و سیاسی که به صورت بافت انبوه تجربه کنیم.
مسله تلگرام این است که روی وجود ایستاده است و این موضوع بازیچه نیست. بی تردید تلگرام هم اشکالاتی دارد چون آدمها اشکال مختلف دارند برای همین است که در همه ادیان الهی تاکید میشود که نسبت بهم تسامح داشته باشید. تلگرام و سایر شبکههای اجتماعی بستر ارتباط هستند؛ یعنی جایی که انسان معنای وجود خود را پیدا میکند.
جامعه ایران از 150 سال پیش که رسانههای مدرن وارد آن شد تاکنون جلوی سنتیگرایان و مصلحت اندیشان که با وسایل ارتباط جمعی مخالفت میکرندند و ارتباط را چیزی بدی می دانستند محکم ایستاد. زیرا حرفهای آنها واقعی نبود که اثرگذار باشد. زیرا ساحتهای وجودی انسان ارتباط است و نمیشود با استدالالهای سیاسی به حاشیه راند. باید منطقی که برساخت میشود را شناخت.
اگر حاکمیت میخواهد امنیتاش حفظ شود باید منطق تجربه اجتماعی در زندگی امروز انسان ایرانی را فهم پذیر کند؛ هم برای خودش و برای آن سیاستگذاری و مدیریت درست این مفهوم را معنا کند. البته من فقط حکومت را مقصر نمیدانم. دانشگاههای ما پیش از حکومت مقصراند علوم اجتماعی ما پیش از حکومت مقصر است زیرا در دههها گذشته نتوانسته اند چیزی بنام جهان زیست برای انسان ایرانی تولید و توضیح دهند.
ما مدام از تاریخ سیاست خود صحبت کرده ایم؛ اما نگفته ایم که آدم عادی و نوجوانان عصرهای مختلف ایران در موقعیت های حیات خود چگونه زندگی کرده اند. پس باید به حاکمان نیز حق داد زیرا دانشگاه ما و علوم انسانی ما نتوانسته این موضوع را تبین کنند.