رئيس دولت اصلاحات بايد توجه داشته باشد که بزرگترين و اصلي‌ترين وظيفه و رسالت جريان اصلاحات دموکراسي‌خواهي است، با اين وجود آنچه از رفتار و گفتار ايشان برمي‌آيد حکايت از بي‌تفاوتي اين جريان و به خصوص رهبري اصلاحات به مسائل اين‌چنيني دارد. گويي جريان اصلاحات دچار ضربه مغزي شده و با کمک دستگاه به زندگي ادامه مي‌دهد. زندگي نباتي جريان اصلاحات از اين روست که اين جريان عملا خود را درگير بسياري از مسائل حقيقي جامعه نمي‌کند. دولت نيز در اين زمينه ضعف جدي دارد؛ اصل 113 قانون اساسي جمهوري اسلامي مي‌گويد که رئيس‌جمهور مسئول اجراي قانون اساسي است، احکام صادر شده عليه چند فعال کارگري چندان با قانون اساسي سازگاري لازم را ندارد و رئيس‌جمهور در اين خصوص سکوت کرده است. به رغم ضعف دولت اما از جريان اصلاحات که خود را واسطه کرد تا مردم از رئيس‌جمهور براي رسيدن به قدرت حمايت کنند، انتظار مي‌رفت واکنش جدي‌تري نشان دهد. هم از دولت و هم از قوه قضائيه بايد انتقاداتي صورت مي‌گرفت اما رئيس دولت اصلاحات صرفا با بيان اينکه منافع ملي ايجاب مي‌کند در انتخابات شرکت کنيم، از کنار ديگر مسائل مي‌گذرد. شرايط به گونه‌‌اي است که انگار رهبران اصلاحات تمام اعتبار خود را بر طبق اخلاص گذاشته‌اند تا از دست برود؛ اعتباري که باعث شد مردم با بيش از يک ميليون رأي به کانديداهاي اصلاحات در مجلس شوراي اسلامي حماسه خلق کنند و قدرت خود را به رخ اصولگراياني که نهايتا با 400 تا 500 هزار رأي راهي مجلس مي‌شدند، نشان دهند. جريان اصلاحات با محافظه‌کاري و مماشات، باعث ريزش سرمايه اجتماعي ارزشمند اصلاح‌طلبان شده به طوري که در خوشبينانه‌ترين حالت مي‌توان گفت 60 درصد رأي اصلاح‌طلبان ريزش داشته است. معتقدم رفتار سران اين جريان به نحوي است که باقي مانده اين سرمايه اجتماعي ارزشمند نيز از دست خواهد رفت. کاش يکي از رهبري اصلاحات مي‌پرسيد که مگر شما در اين کشور زندگي نمي‌کنيد و نمي‌بينيد که جوانان دهه 60 و 70 چگونه ديروز به اصولگرايان و امروز به اصولگرايان و اصلاح‌طلبان پشت کرده‌اند؟ آيا اصلاح‌طلبان نگران اين وضعيت نيستند و نمي‌خواهند با معضل بزرگ ريزش سرمايه اجتماعي روبه‌رو شوند؟ اگر مي‌خواهند بايد برنامه‌اي جامع براي آينده ايران و اصلاحات داشته باشند. اين گونه مسائل بايد توسط رسانه‌ها مطرح شود و براي پاسخگو بودن رهبري اصلاحات مطالبه‌گري صورت گيرد. متأسفانه اگر در گذشته اين انتقاد وجود داشت که بخش انتصابي پاسخگوي عملکرد خود نيست، امروز اين خصوصيت به اصلاح‌طلبان و بخش انتخابي نيز سرايت کرده و نهادهاي انتخابي پاسخگويي مناسبي نسبت به عملکرد خود ندارند. جريان اصلاحات امروز از نداشتن برنامه و نقشه راه رنج مي‌برد. ادامه چنين وضعيتي جز آن که باعث نااميدي جوانان و نسل‌هاي بعد از انقلاب شود، هيچ فايده‌اي ندارد. در اين شرايط اصلاح‌طلبان چگونه مي‌توانند به چشم مردمي که در سال 96 رأي داده‌اند نگاه کنند و دوباره از آن‌ها بخواهند تا پاي صندوق‌هاي رأي بروند؟