ماه گذشته دونالد ترامپ رئیس‌جمهور ایالات متحده در توئیتی نوشت نرخ بیکاری به بهترین میزان در 51 سال گذشته رسیده است. ترزا می نخست‌وزیر بریتانیا در ماه فوریه با غرور گفت که اشتغال در بالاترین و بیکاری در پایین‌ترین رکورد خود قرار دارد. ماه قبل از آن، اسکات موریسون نخست‌وزیر استرالیا اعلام کرد که سال گذشته در دولت ما هر روز 730 شغل خلق شد. تقریباً در همان زمان همتای ژاپنی او شینزو آبه بیان داشت که نرخ اشتغال جوانان در سطحی قرار دارد که تمام رکوردهای گذشته را رد می‌کند. این گفته‌های پر از تفاخر سیاستمدارانی بود که فکر می‌کردند افرادی خاص هستند. اما این‌گونه نیست. فراوانی مشاغل محصول نیروهایی است که عمدتاً هیچ‌ ربطی به آن سیاستمداران ندارند. در واقع مشاغل فراوانند و در سرتاسر کشورهای عضو OECD شکوفایی مشاغل دیده می‌شود. این کشورها در پنج سال گذشته 43 میلیون شغل اضافه کرده‌اند. نرخ بیکاری یعنی تعداد افرادی که به دنبال کار هستند به عنوان بخشی از کل نیروی کار به پایین‌ترین میزان در چند دهه اخیر رسیده است. البته همه خشنود نیستند. نرخ بیکاری در ایتالیا، اسپانیا و یونان بالاتر از زمان پیش از بحران مالی سال‌های 2009-2008 قرار دارد. نرخ مشارکت نیروی کار در آمریکا هنوز با دوران اوج خود فاصله دارد. اما اکثر کشورها می‌توانند جشن بگیرند. در سال 2018 نرخ اشتغال افرادی که در سن کار هستند در بریتانیا، کانادا، آلمان، استرالیا و 22 کشور دیگر عضو OECD به بالاترین سطح ممکن رسید. این رشد در همه گروه‌ها دیده می‌شود. نرخ بیکاری در میان کارگران فاقد مهارت و جوانان و همچنین بیکاری درازمدت رو به کاهش است. سهم افرادی که کار پاره‌وقت دارند چون نمی‌توانند کاری با ساعات بیشتر پیدا کنند از میزان آن در سال‌های قبل از بحران مالی 2009-2008 بالاتر اما از سال 2013 سقوط شدیدی را تجربه کرده است. می‌توان گفت دفتر آمار کار آمریکا گسترده‌ترین اندازه‌گیری‌های رسمی از بیکاری را ارائه می‌دهد که هم افراد دارای کار پاره‌وقت اجباری و هم کسانی را که از نیروی کار خارج شده‌اند اما به کار کردن تمایل دارند دربر می‌گیرد.

شغل خوب؟

هیچ‌کس در مورد بزرگی ابعاد شکوفایی شغلی تردیدی ندارد. اما هر دو انتهای طیف سیاسی مرتب می‌گویند که کیفیت مشاغل ارائه‌شده سقوط کرده است. به استدلال آنها رانندگی برای اوبر یا تحویل غذا اصلاً شغل نیست. واقعیت این است که مواردی که آقای ترامپ آنها را شغل می‌داند یعنی حرفه‌های سنتی مردانه مانند بخش تولید، رو به کاهش گذاشته‌اند. بین سال‌های 1995 و 2015 سهم این‌گونه مشاغل در کشورهای OECD تا 10 درصد کاهش یافت. قرار است ماه آینده کتاب آقای دیوید بلانچ فلاور عضو سابق کمیته سیاست پولی بانک مرکزی انگلستان با عنوان «بیکاری: مشاغل خوب کجا رفته‌اند؟» منتشر شود. شاید دشواری فزاینده پیدا کردن یک شغل ثابت و با حقوق مناسب در دانشگاه‌ها و خبرنگاری بتواند توضیح دهد چرا گفتمان عمومی در مورد بازارهای کار مدرن این‌قدر ناامیدانه و حسرت‌بار است.

اگر نظریه‌های پرطرفدار در مورد عالم کار این‌قدر آشکارا غلط نبودند شاید می‌شد نومیدی را برطرف کرد. به عنوان مثال این نظریه را ببینید که می‌گوید کار در زمان حال بیش از هر زمانی متزلزل شده است. در واقع برآوردهای رسمی از بخش اقتصاد نامنظم در آمریکا که در آن می‌توان به صورت آنلاین کار آزاد کوتاه‌مدت را در بازار پیدا کرد حاکی از آنند که فقط حدود یک درصد از کل اشتغال به این بخش مربوط می‌شود. شاید اشتغال موقت نسبت به دهه 1990 اندکی افزایش یافته باشد اما در مجموع یک دهه نرخ آن رو به کاهش بوده است. این در حالی است که در فرانسه سهم قراردادهای کاری دائم و درازمدت به تازگی به اوج 50درصدی رسید.

همچنین نمی‌توان ثابت کرد که افراد بیشتر از گذشته از یک شغل به شغلی دیگر می‌روند. در دو دهه گذشته در کشورهای عضو OECD، تعداد کارگرانی که کمتر از یک سال در یک شغل باقی ماندند حدود 20 درصد از کل کارگران بود که افزایش یا کاهش آشکاری را نشان نمی‌دهد. علاوه بر این، کاهش مشاغل برای طبقه کارگر نیمه‌ماهر نیز جدی نبود. اگرچه سهم مشاغل کم‌مهارت در اشتغال در کشورهای عضو OECD بیشتر شده است اما این سهم همچنان بسیار کمتر از مشاغل پرمهارت است که شاهد شکوفایی وسیع خود بوده‌اند. تا همین اواخر، رشد دستمزدها یک قطعه گمشده از این پازل بود. کتاب‌های درسی اقتصاد بیان می‌کنند که دوران بیکاری اندک همزمان با دوران افزایش دستمزدها و زمانی بود که کارفرمایان برای استخدام کارمند با یکدیگر رقابت می‌کردند. اما در بیشتر دوران پس از بحران منحنی فیلیپس شکسته شد و کاهش بیکاری در سال‌های

2016-2014 افزایش دستمزدها را به همراه نداشت. این رابطه دوباره در حال احیاست. با کاهش بیکاری، سرانجام دستمزدها رو به افزایش گذاشتند. در بسیاری از کشورها از جمله آمریکا این تفکر رشد یافت که ارزش کار را باید با این مقیاس سنجید که کل دستمزد فرد چه سهمی از درآمد ملی است. با توجه به فشردگی بازار کار هنوز رشد دستمزدها از آنچه انتظار می‌رفت کمتر است و می‌توان ضعف رشد بهره‌وری را دلیل آن دانست. همچنین نباید چنین نتیجه‌گیری کرد که کارگران بیش از گذشته استثمار می‌شوند. در دو دهه گذشته نمونه‌های کارگران کم‌درآمد که دستمزد آنها از نرخ میانه دوسوم پایین‌تر است همواره رو به کاهش بود. بازار کار داغ نمی‌تواند تمام مشکلات را حل کند. رستوران‌های شهر مالاگا همواره شلوغ و خیابان‌ها تمیز هستند. با این حال شاید کمتر کسی اطلاع داشته باشد که در پنج سال گذشته نرخ بیکاری در این شهر اسپانیا بیش از 30 درصد بوده است. شاید یک نشانه دال بر وجود تعداد زیاد افراد بیکار را بتوان تعداد زیاد سالن‌های بازی دانست. در مقابل، خیابان‌خواب‌ها و کارگاه‌های خالی در سانفرانسیسکو می‌توانند مشکل بیکاری را با صدای بلند فریاد بزنند در حالی که نرخ بیکاری این شهر در واقع فقط 6 /2 درصد است.

برخی دیگر لبه تیغ انتقاد را به سمت فراوانی مشاغل متوجه ساخته‌اند. آیا جوامع نباید به جای زیاد کار کردن کمتر کار کنند؟ افرادی که به حقوق کارگری نیاز ندارند می‌توانند به فعالیت‌های ثمربخش‌تری بپردازند. دیوید گرابر دانشمند انسان‌شناسی پا را از این هم فراتر می‌گذارد. او در کتاب خود با عنوان «مشاغل مزخرف» که سال قبل انتشار یافت و به کتاب مقدس جامعه‌شناسان نسل هزاره تبدیل شد ادعا می‌کند که بخش بزرگی از مشاغل مدرن غیرضروری و اعصاب‌خرد‌کن هستند. به استدلال او بخش بزرگی از افراد در اروپا و آمریکای شمالی کل زندگی کاری خود را صرف انجام وظایفی می‌کنند که به باور خودشان واقعاً ضروری نیستند.

به جرات می‌توان گفت برده‌کشی بهایی است که ژاپن برای حفظ نرخ سه‌درصدی بیکاری در نیم‌قرن گذشته پرداخت. نرخ بیکاری این کشور کمترین نرخ در میان اعضای OECD است اما نمونه‌های کار پرزحمت و غیرضروری فراوانند. در بخش تحویل بار در فرودگاه هاندا یک زن تمام روز به مرتب کردن چمدان‌های روی تسمه نقاله مشغول است. در محله مد توکیو در یک ‌بار خلوت سه نفر یک نوشیدنی را آماده می‌کنند و سپس کنار می‌ایستند تا مشتری آن را بنوشد. قطعاً آقای گرابر خواهد گفت این نه نشانه‌ای از پیشرفت اجتماعی بلکه گواهی بر این است که سرمایه‌داری انسان‌ها را به روبات تبدیل می‌کند. اما جوامع از بازار کار قدرتمند سود می‌برند. تعداد بیشتر کارکنان بدان معناست که افراد بیشتری مالیات بر درآمد می‌پردازند و افراد کمتری مستمری دریافت می‌کنند. مطالعات نشان می‌دهند که نرخ بیکاری رابطه مستقیمی با سرقت اموال و حتی جنایات خشن دارد. اشتغال همچنین به افراد احساس هدفمندی می‌دهد که خود نتایج اجتماعی مثبتی از جمله سلامت جسم و روان به همراه دارد. علاوه بر این، پیدا کردن شغل دیگر برای افرادی که کار می‌کنند آسان‌تر است. شاید سرمایه‌داری اخیراً نتایج خوبی نداشته است اما حداقل مزایای فوق را می‌توان برای آن برشمرد. با این حال توانمندی بازار کار در کشورهای OECD یک معماست. در سال‌های اخیر اکثر دولت‌ها با صرف هزینه بیشتر تعداد کارکنان را افزایش داده‌اند در حالی که به سادگی می‌توانستند آنها را با روبات جایگزین سازند. تحقیق پژوهشگران دانشگاه آکسفورد در سال 2013 نشان داد که 47 درصد از مشاغل آمریکا در معرض اتوماسیون (خودکارسازی) قرار دارند. با این حال، قوانین مربوط به دستمزد برابر، مقابله با تبعیض، سلامت و ایمنی و مرخصی زایمان برای والدین زیادتر شده‌اند. در 24 کشور عضو OECD که داده‌های درازمدت دارند ارزش حداقل دستمزد از 44 درصد میانگین درآمد کار تمام‌وقت در سال 2000 به 50 درصد امروزی رسیده است.

کندوهای صنعت

اما چرا بازارهای کار این‌قدر پرجنب‌وجوش هستند؟ این امر تا حدی یک پدیده حلقوی است. دوران بهبود پس از بحران مالی یک دهه قدمت دارد. آمریکا به دلیل سیاست پولی نسبتاً آسان در آستانه دستیابی به طولانی‌ترین دوره انبساط اقتصادی قرار گرفته است. همزمان، وجود عدم اطمینان در مورد بحران مالی و ظهور عوام‌گرایی باعث شد بنگاه‌ها به جای اختصاص پول کلان به سرمایه‌گذاری به استخدام کارمند روی آورند چراکه در صورت بروز بحران راحت‌تر می‌توان از دست کارکنان خلاص شد. علاوه بر این، دوران پس از بحران بیشتر با رشد سریع بخش خدمات همراه بود که در مقایسه با بخش صنعت به کارمند بیشتری نیاز دارد. به همین دلایل، تعجبی ندارد که نرخ بیکاری این‌قدر کاهش پیدا کرد. اما نرخ بیکاری آن‌قدرها هم پایین نیست. صندوق بین‌المللی پول در اکتبر 2013 وضعیت اقتصادهای پیشرفته در پنج سال بعد را پیش‌بینی کرد. با این فرض که میانگین رشد تولید ناخالص داخلی 4 /2 درصد باشد صندوق به این نتیجه رسید که تا سال 2018 نرخ بیکاری 9 /6 درصد خواهد بود. مشخص شد که صندوق بین‌المللی پول در مورد رشد اقتصادی بسیار خوش‌بین و در مورد بیکاری بسیار بدبین بوده است. نرخ بیکاری تا 2018 به حدود پنج درصد رسید. این بدان معناست که این رویداد صرفاً یک پدیده حلقه‌ای نیست. تغییرات ساختاری درازمدت در جمعیت، فناوری و سیاست‌ها نیز نقش مهمی ایفا می‌کنند. ابتدا به جمعیت بپردازیم. گروه OECD در حال پیر شدن است. احتمال ثبت بیکاری در میان جوانان بیشتر است نه‌تنها به این دلیل که آنها مهارت کمتری دارند بلکه به این خاطر که سالمندانی که شغل خود را از دست می‌دهند عمدتاً بازنشسته و از نیروی کار خارج می‌شوند. مطالعات زیادی هستند که رابطه بین تعداد بیشتر جوانان و نرخ بالاتر بیکاری را نشان می‌دهند. در دهه 1980 که نرخ بیکاری نسبتاً زیاد بود 25 درصد از جمعیت دارای سن کار در جهان ثروتمند را افراد 15 تا 24ساله تشکیل می‌داد. این درصد اکنون به حدود 5 /17 کاهش یافته است. به عبارت دیگر، تغییر جمعیتی بدان معناست که نرخ بیکاری امروز را نمی‌توان مستقیماً با گذشته مقایسه کرد. برآوردها نشان می‌دهند اگر ساختار جمعیتی آمریکای سال 2000 تاکنون بدون تغییر باقی می‌ماند نرخ کنونی بیکاری حدود 5 /0 درصد بیشتر بود. بنگاه مشاورتی آکسفورداکونومیک همین نتیجه را در مورد منطقه یورو به دست آورد.

با این حال کاهش بیکاری موضوعی فراتر از بحث‌های آماری است. عامل بزرگ دوم یعنی تغییرات فناوری واقعاً بازارهای کار را تقویت می‌کند. فناوری بهتر انطباق کارفرمایان با کارکنان بالقوه را تسهیل می‌سازد. در گذشته‌ای نه‌چندان دور، کارفرمایان یک آگهی استخدام را در روزنامه محلی می‌گذاشتند یا خبر آن را دهان به دهان انتقال می‌دادند. اکنون کارفرمایان دست بازتری دارند و می‌توانند فرصت‌های کاری را در انبوهی از وب‌سایت‌های کاریابی قرار دهند. در 10 سال منتهی به 2018 هزینه آگهی شغل تا 80 درصد بر مبنای واقعی کاهش یافت. همچنین اکنون احتمال بیشتری وجود دارد که داوطلبان شغل مناسب خود را بیابند. مطالعه سال 2011 پیتر کوهن و هانی منصور نشان داد که استفاده از اینترنت برای کاریابی زمان صرف‌شده توسط فرد بیکار را 25 درصد کاهش می‌دهد. آن دسته از کشورهای OECD که نرخ بیکاری بالاتری دارند آنهایی هستند که کاریابی آنلاین در آنجا رواج کمتری دارد. فقط 40 درصد از ایتالیایی‌ها در اینترنت به جست‌وجوی کار می‌پردازند در حالی که 95 درصد از مردم کره جنوبی این روش را در پیش می‌گیرند.

اقتصاد دیجیتال با وجود اندازه کوچک خود با خلق شغل‌هایی که قبلاً وجود نداشتند به افزایش اشتغال کمک می‌کند. به عنوان مثال در گذشته افراد خود شیر آب منزل را تعمیر می‌کردند اما اکنون با یک ضربه کوچک بر صفحه هوشمند می‌توان تعمیر آن را به دیگران سپرد.

کار در حال پیشرفت

مجموعه‌ای از تغییرات کوچک و ناگهانی در سیاست‌ها در طول چند دهه سومین عامل رشد اشتغال است. رشدی که سیاستمداران علاقه‌مندند آن را به خود نسبت دهند. دولت‌ها سیاست چماق و هویج را به‌کار برده‌اند. هویج شامل تسهیل‌سازی فرآیند ترکیب کار و خانواده برای زنان می‌شود. در بسیاری از کشورها حقوق قانونی کارگران پاره‌وقت تقویت و مرخصی والدین سخاوتمندانه‌تر شدند در حالی که دولت بار هزینه آنها را بر دوش می‌کشد. در ژاپن، بسته اصلاحات اقتصادی شینزو آبه طرح فراهم‌سازی مراکز مراقبت از کودکان در طول روز را در خود دارد. پژوهش سال 2013 لارنس کاهن و همکاران ثابت کرد این نوع سیاست‌ها می‌توانند تاثیر زیادی بر مشارکت نیروی کار به ویژه زنان داشته باشند. دهه‌هاست که در کشورهای OECD نرخ اشتغال زنان به تدریج بالا می‌رود در حالی که در آمریکا این نرخ رو به کاهش گذاشته است. تحصیل هویج دیگر است. میزان کارگران دارای تحصیلات عالی در کشورهای OECD از 22 درصد در سال 2000 به حدود 40 درصد کنونی افزایش یافت. احتمال اشتغال این افراد از همتایان تحصیل‌نکرده‌ خود بیشتر است. تحصیلات بالاتر معمولاً اخلاق کاری بهتری را تثبیت می‌کند و این‌گونه کارکنان مهارت‌های خود را آسان‌تر انتقال می‌دهند.

همزمان دولت‌ها چماق را نیز بالا برده‌اند. بسیاری از آنها قدرت اتحادیه‌های کارگری و چانه‌زنی جمعی را محدود کرده‌اند. احتمالاً این اقدام باعث شد دستمزدها به شرایط بازار وابسته شوند. در مقایسه با چند دهه پیش اکنون دستمزد اسمی تعداد بیشتری از کارگران کمتر شده است. کاهش دستمزد ناخوشایند و اضطراب‌آور است اما اگر کارفرمایان بتوانند در دوران رکود دستمزدها را پایین‌ آورند احتمال اخراج کارگران کاهش می‌یابد. در ژاپن کاهش دستمزد به همان آسانی افزایش آن اتفاق می‌افتد. بخش نسبتاً بزرگی از درآمد کارگران از پاداش‌ها تشکیل می‌شود که می‌توان آنها را در دوران سختی اقتصادی حذف کرد. به عنوان مثال، در ژاپن پاداش پایان سال کارگران صنعت هتلداری در سال 2009 بیش از 40 درصد کم شد. در کشورهایی که نتوانستند روش‌های قدیمی بازار کار را به‌روزرسانی کنند هزینه‌ها بالاتر رفته است. در ایتالیا تقریباً 350 توافق‌نامه کاری ملی وجود دارد که اکثریت بنگاه‌ها و کارفرمایان رسمی را پوشش می‌دهند. این توافق‌نامه‌ها تفاوت‌های منطقه‌ای در هزینه زندگی و بهره‌وری را در نظر نمی‌گیرند. به همین دلیل بسیاری از کارگران منطقه فقیر جنوب از بازار کار دور می‌مانند. توافق‌نامه‌های چانه‌زنی جمعی در اسپانیا نیز در برابر تغییر شرایط انعطاف‌پذیری ندارند. در سال‌های 2009-2008 و زمانی که رکود مسکن اقتصاد را فلج کرد دستمزدهای اسمی در بخش ساختمان پنج درصد بیشتر شد و کارفرمایان راهی جز اخراج کارگران پیدا نکردند.

علاوه‌ بر این، دولت‌ها دریافت مزایا را دشوار کرده‌اند. در سال 2001 فرد مجردی که دستمزد معمولی داشت و سپس یک سال بیکار می‌شد معادل 48 درصد درآمد قبلی خود مزایا می‌گرفت. این میزان تا سال 2018 به 41 درصد کاهش یافت. دریافت‌کنندگان این مزایا نیز تحت آزمون‌های شدیدتری قرار می‌گرفتند. در دو دهه گذشته تعداد بریتانیایی‌هایی که مزایای بیکاری دریافت می‌کردند از 80 به 50 درصد از بیکاران کاهش یافت. این وضعیت دستمزدها را انعطاف‌پذیر ساخت چراکه کارگران ترجیح می‌دهند در صورت ضرورت حقوق کمتری بگیرند تا اینکه بیکار شوند.

اصلاحاتی از این دست اغلب سختگیرانه هستند و اجرای آنها ناقص صورت می‌گیرد. اما اثر زیادی بر مشاغل دارند. محققان در سال 2013 زمانی که مدت دریافت مقرری بیکاری از 73 به 25 هفته کاهش یافت شرایط آمریکا را مطالعه کردند. طبق برآورد آنها، کاهش مقرری به خلق حدود دو میلیون شغل در سال 2014 انجامید که معادل دوسوم کل رشد اشتغال در آن سال بود.

فرآیندی بدون پایان

توانمندی بازارهای کار پیش‌بینی‌های ناراحت‌کننده‌ای را در مورد آینده مطرح می‌کند. اینکه کامپیوترهای قدرتمند و پیچیده شمار زیادی از کارگران را به بیکاری اجباری می‌کشانند. سرعت رشد دستمزدها قطعاً بسیاری از شرکت‌ها را به خودکارسازی تشویق می‌کند.

با این حال، مشاهده نیم هزاره گذشته به ما می‌آموزد که تحولات فناوری به جای تخریب مشاغل، آنها را تکمیل می‌کنند. نرخ بالای اشتغال در زمان حال نشان می‌دهد هیچ‌چیز تغییر نکرده است و شواهد زیادی وجود دارند که نشان از بهبود بیشتر دارند. به نظر می‌رسد که دوران کنونی انبساط اقتصادی تا مدت‌ها ادامه یابد. اگر بخواهیم از دهه 1960 که در آن نرخ بیکاری در برخی کشورهای OECD به یک درصد رسید درسی بیاموزیم آن است که هنوز فضای بیشتری برای کاهش بیکاری وجود دارد. آقای نوسگارد در میان شرح مفصل تلاش‌های خود یک توصیه عملی را بیان می‌کند: «سر خود را پایین بگیرید و کار کنید.» اگر همه به این توصیه عمل کنند بازار کار جهان ثروتمند شگفتی‌های بیشتری نشان خواهد داد.

منبع: اکونومیست