نفیسه قانیان: در 19 کیلومتری اصفهان، تکه ای از جنوب نقشه جامانده است انگار. شهری که نقشه ای شبیه شاهین داشته و تصویر هوایی آن به شاهین شبیه است. قدیمی ها می گویند در میدان فردوسی، مجسمه عقاب بزرگی بود و آن ها که شهر را از آسمان دیده بودند، این عقاب را چشم شاهین بزرگ تصور می کردند.
جنوبی اگر باشی و حال و هوای خوزستان در سرت و رگ هایت، جنوبی اگر باشی و هرچیز به هر دلیل و هر تقدیر تو را به مرکز ایران، اصفهان، کشانده باشد، دلت که تنگ زادگاه و همشهری هایت شد می توانی سری به شهری بزنی که آن را کوچک شده ای از خوزستان و آبادان می نامند. در شاهین شهر، مردها دشداشه نمی پوشند، زن ها آوازهای محلی نمی خوانند و چهره بندری ندارند، دختر و پسرهایش کنار شط قدم نمی زنند اما همه چیز بوی جنوب می دهد. این جا این فقط لهجه مردم نیست که این نوستالژی پررنگ را تداعی می کند. عصر پنج شنبه که می شود حوالی "مخابرات" و "فردوسی"، گویی "زند" آبادان است؛ فلافل فروشی ها و سمبوسه فروشی ها در پارک و بازارچه ها بساط داغ می کنند. اگرچه مغازه های فست فود و اغذیه فروشی های جدید از این دست زیاد شده اما قرار نیست چهارچرخه ها تا صبح نچرخند و بوی سبزی معطر و فلفل غذایشان تو را به هوس نیندازد. گاهی حتی می شود "پاکورا"، غذای تند هندی محبوب جنوبی ها را هم در بساطشان یافت، دوستی را مهمان کرد و به عینک ریبن اش قسم داد که دست در جیب نکند و مهمان تو باشد.
خرما و شیره، ارده و لب لبو، در بساط مغازه و چهارچرخه ها نو به نو می شود، این ها چیزی نیست که در خوزستان دوم، مشتری نداشته باشد و روی دست بماند.
عصرهای پنج شنبه بازار بزرگ خرازی، غلغله است. ته لنجی های آبادان، لباس ها و عطرها و عینک هایی است که گاه سه ماه بعد در اصفهان مُد می شود. در بازار شب در محل مینی بوسرانی سابق هم می شود چیزهای بی نظیری پیدا کرد. دوربین های قدیمی، کت های خوش قیمت و دست دوم های وسوسه کننده. در بازار بزرگ ماهی هم که ماهی و میگوهای تازه باب کار زن هایی که دست پختشان را از مادران خوش ذوق به یادگار دارند و سیر، سبزی معطر و ادویه تند و تازه را در سبدهای خرید فراموش نمی کنند.
همسایه شمالی شهر اصفهان، 150 هزار نفر جمعیت دارد و می توان گفت دو سوم این جمعیت را خوزستانی ها، آبادانی ها و مسجدسلیمانی های بازنشسته شرکت نفت یا صنایع اطراف تشکیل می دهند.
می گویند شاهین شهر را برادران برومند که خود از ارباب ها و خوانین برخوار و میمه بودند، بنا کردند. حوالی سال 1350 بود، قرار بود این جا شهرکی باشد در کنار پالایشگاه و پتروشیمی، هواپیماسازی و هلی کوپترسازی سابق که حالا هسا نام دارد؛ "خانه چوبی" ها شکل گرفت و کارکنان "تام کت" آمریکایی و "بل" ایتالیایی و كمپاني "گرومن" و "نورث روپ" طرف قرارداد در آن ساکن شدند. خانه هایی که سبک و سیاق آمریکایی و اروپایی داشت و اکنون به شهرک امیرکبیر و خانه های 700 متری و ویلایی تبدیل شده است. هنوز هم پیرمردها و پیرزن هایی در این شهر هستند که سواد ندارند اما انگلیسی را روان صحبت می کنند، حضور در میان آمریکایی ها و اروپایی های ساکن در شاهین شهر، علاوه بر آن حضور تعداد قابل توجهی از اقلیت های مذهبی(آشوري، ارمني و كلداني) در این شهر کوچک، مردم را با فرهنگ دیگری آشنا کرد که هنوز هم رگه هایی از تأثیرات مثبت آن را می شود در قدیمی های این شهر دید. جمعیت اقلیت های مذهبی در این شهر هنوز هم آن قدر زیاد هست که یکشنبه بازار دور هم جمع شان می کند و به قهوه ای مهمان.
وقتی روستای " امیرآباد" به عنوان هسته اولیه زایش شاهین شهر، انتخاب شد تا 200 - 300 هزار نفر را در 12000 هکتار از اراضی خود جای دهد، هنوز جنگ نشده بود و مهاجران جنگ، ناخواسته به 19 کیلومتری اصفهان نیامده بودند. شهر کم کم پوست انداخت، جنگ بود و خوزستانی ها به ناچار در خانه های دانشجویی، ساکن شدند. خانه هایی که به دانشجویان مالک اشتر فعلی تعلق داشت. بدین ترتیب اولین ورود خوزستانی ها به شاهین شهر با اجباری به نام جنگ رقم خورد. اما شاهین شهر، در سال های بعد دیگر تنها یک شهر مهاجرپذیر از جنگ زده های جنوب کشور نبود، حالا دیگر با توسعه شهر اصفهان، قرار بود سرریز جمعیت این شهر را نیز پوشش دهد.
دهه 70، شرکت نفت وام های مسکنی به کارکنان خود داد و کلونی خوزستانی ها را در شاهین شهر، فولادشهر و ملک شهر اصفهان تقویت کرد. سابقه حضور خوزستانی ها و ارزان بودن هزینه مسکن در این شهر کوچک، عده زیادی را به زندگی در "ایران کوچک" تشویق کرد. حالا دیگر بافت شاهين شهر تركيبي از استان هاي مختلف كشور بود و "ايران كوچك" لقبی بود که به درستی به آن اطلاق می شد. تهرانی ها، شمالی ها و آذری ها هم آمده بودند و خانه های ارزان قیمت این شهر را خریده و یا حتی در آن ساکن شده بودند.
در مجموع می توان روند توسعه شاهین شهر را به چند دوره تقسیم کرد. از سال 50 به بعد، اراضي واقع در قسمت غربي شهر (مجاور بزرگراه اصفهان- تهران) توسط بنيانگذاران شهر به قطعات بزرگ و كوچك تقسيم و پس از احداث واحدهاي مسكوني به خريداران واگذار شد. با شروع فعاليت هاي صنعتي چند شركت آمريكايي در اين شهر دو منطقه سرسبز در قسمت شمالي و جنوبي شهر با طرح و الگويي متمايز با هدف اسكان خارجی های شاغل، احداث شد. پس از انقلاب و با تملک و تصرف اراضي سازمان عمران شاهين شهر توسط نهادها و ارگان هاي انقلابي و دولتي (سازمان زمين شهري و بنياد مستضعفان) اراضي واقع در قسمت مياني، شرقي و شمال غربي شهر با سياست واگذاري زمين به متقاضيان و بعضا ً احداث واحدهاي مسكوني به حيطه ساخت و سازهاي شهري كشيده شد و شاهین شهر دوران دیگری را تجربه کرد. با شكل گيري شهرستان جديد برخوار و ميمه در سال 1368 شاهين شهر به لحاظ موقعيت، جمعيت و اهميت ويژه اي كه داشت به عنوان مركز شهرستان انتخاب شد، حالا دیگر مرکز شهرستان بود و باید سیر جدیدی را در پیش می گرفت. بخشی از تغییراتی که حاصل مدرن شدن این شهر است را شاید بتوان به این سال ها نسبت داد. شاهين شهر امروز اما چیزی متمایز از همه این ها است. شهری كه پيش بيني مي شود جمعيت آن تا سال 1400 خورشيدي به نيم ميليون نفر برسد و به دلیل اشباع جمعیتی و نیز گران بودن هزینه های مسکن در اصفهان، سرریز جمعیت اصفهان را بیشتر به سمت خود بکشاند، شهری که شهر سبز ایران نام دارد و گفته می شود دارای بیشترین سرانه فضای سبز در میان شهرهای کشور است، به دلیل وجود دانشگاه های متعدد، صنایع و بافت فرهنگی-تاریخی خاصی که شرح آن رفت، دومين شهر باسواد كشور است و فرهنگ عمومی حاکم بر آن سطح بالایی دارد. اکثر ساکنان آن بازنشستگان نظامی، صنایع و اداری اند و به همین دلیل سبک زندگی مشابه و مشخصی دارند. شاید به همین دلیل است که اختلاف طبقاتی چندانی در این شهر به چشم نمی خورد. شاهین شهر بالا و پایین ندارد و نمی توان تفاوت فاحشی را در طبقه اقتصادی مردم آن دید. در چند سال گذشته، موج دیگری از اهالی جنوب کشور به این جا کشیده شده است. با این تفاوت که این گروه، دیگر آسیب دیدگان جنگ نیستند بلکه مردمی هستند که آلودگی هوای خوزستان و اهواز آن ها را به نقطه ای از نقشه کشانده است که برای آنان تکه ای از جنوب است، حال و هوای زادگاه دارد و در آن می توانند در کنار دوست ها و اقوام جنوبی روزگار بگذرانند.
با این همه شاهین شهر، شهر مدرنی نیست. توسعه شهری متناسب با فرهنگ و زمان پیش نرفته و از آن عقب مانده است. شهر دارد پیر می شود اما نیازها و جمعیت آن جوان است. چهره شهر گاه فقط به بزک کردن و اقدامات سطحی عمرانی و توسعه ای متوسل شده و مدیریت سی ساله آن از شهرنشینی جامانده است.
شهر نتوانسته متناسب با جذب جمعیت، راه توسعه را در پیش گیرد و گاه خیال کرده است می تواند با مدیریت شهرهای اطراف نظیر دولت آباد، خود را اداره کند. غافل از آن که ظرف شهر پیر است و مظروف آن جوان. در سال های گذشته ساخت و سازی هم اگر بوده انفرادی بوده است و استعدادهای سرمایه گذاری برای عمران و توسعه نادیده گرفته شده است. شاهین شهر تنها یک پارک دارد و پاتوق اکثر جوان هایش همین پارک است. پاساژ و مجتمع خرید جدیدی ساخته نشده و بازار قدیمی خرازی نمی تواند توقعات شهری نسل جوان را برآورده کند. همان طور که بیمارستان دولتی گلدیس نتوانسته نیاز مردم را برآورده کند و نیاز شهر به یک بیمارستان و یا کلینیک مجهز، مدرن و جدید را فریاد می زند. نبود مراکز تفریحی و خدماتی، نیاز دیگر شهر است. در یک کلام جمعیت، شهرنشین است اما مدیریت، شهری نیست. گویی شهر، جوانی است با دندان های پوسیده، پوستی چروک و عصایی در دست.