وقتي شما استراتژي نداشته باشيد، نمي‌توانيد پاسخ‌گوي مردم باشيد. من به‌شخصه استراتژي داشتم. من در انتخابات سال ۹۶، نزديک به سه ماه از کار و زندگي‌ام و زن و بچه‌ام زدم و شهربه‌شهر و استان‌به‌استان و دانشگاه‌به‌دانشگاه رفتم و براي شرکت مردم در انتخابات کمپين ايجاد کردم تا به آقاي روحاني رأي بدهند. از ۲۹ ارديبهشت ۹۶ تا امروز بيشترين انتقادات و حملات گزنده را من از آقاي روحاني کرده‌ام، اين يعني داشتن يک استراتژي! شما مي‌گوييد که اينها در آبان ۹۸ چه‌کار کردند، من مي‌گويم شما از آقاي خاتمي و رهبري اصلاح‌طلبان يک سؤال ساده بکنيد که ما ۲۴ ميليون نفري که آمده‌ايم و رأي داده‌ايم، آقاي روحاني در برابر مطالبات ما چه گامي را در اين سه‌ سال برداشته است؟ چه کسي بايد پاسخ‌گو باشد؟ آقاي خاتمي بايد پاسخ‌گو باشد، آقاي عارف بايد پاسخ‌گو باشد، آقاي سعيد حجاريان، موسوي‌لاري، مصطفي تاجزاده و صادق زيباکلام بايد پاسخ‌گو باشند. ما بايد پاسخ‌گو باشيم، چون ما بوديم که آن ۲۴ ميليون نفر را به رأي‌دادن ترغيب کرده‌ايم. ما يک‌بار گفته‌ايم که نظرمان نسبت به روحاني چيست؟ اصلا انگار نه انگار آن ۲۴ ميليون نفري که به او رأي داده‌اند يک مطالباتي هم داشته‌اند. اينها نقص‌هاي فاحش اصلاح‌طلبان بوده است».‌زيباکلام همچنين يکي از معايب جريان اصلاحات را رهبري آن دانست و گفت: «يکي از معايب اصلاحات رهبري اصلاحات است. ما ۲۲ سال است که رهبري نداشته‌ايم. ما با يک شخصيت وجيه‌المله که نمي‌توانيم رهبري کنيم. زبان من مو درآورد آن‌قدر که گفتم ما بايد يک جمع ۵ تا ۱۵ نفره را که در آن دموکراسي باشد به‌عنوان رهبري اصلاحات مشخص کنيم و اين چند نفر تحت يک مکانيسم انتخاب شوند. فکر نمي‌کنم براي انجام‌دادن اين کار ما را به اوين ببرند و ممنوع‌الملاقات کنند، يعني ما مي‌توانيم اين کار را انجام دهيم؛ مثلا الان چه کسي سخنگوي اصلاحات است؟ در مسائل خيلي مهم آقاي حجاريان يک چيزي را مي‌گويد و آقاي تاجزاده يک چيز ديگر، کارگزاران يک چيز ديگر مي‌گويد، اين‌طور که نمي‌شود. ما يک حداقلي به‌عنوان رهبري اصلاحات نتوانستيم درست کنيم. فقط يک‌سري چهره‌ها داريم. اگر يک سخنگو داشتيم، يک چيز واحدي گفته مي‌شد».
چنين انتقادهايي پيش‌تر هم ازسوي حزب کارگزاران و خاصه غلامسحين کرباسچي به خاتمي ارائه شده است؛ چنانکه در مردادماه سال گذشته کرباسچي در گفت‌وگو با روزنامه متبوع حزبي‌اش يعني «سازندگي» گفته بود: «جريان اصلاحات نه در گذشته كه در وضعيت فعلي نيز به معناي واقعي رهبر نداشته و ندارد، اما نيازمند رهبري است كه برنامه، خط‌مشي و استراتژي آن را تعيين كند». او ادامه داده بود: «رهبري مفهوم مشخصي دارد. رهبري اين نيست كه فقط به‌‌صورت نمادين بگوييم آقاي خاتمي رهبر تشكيلاتي اصلاحات است. آقاي خاتمي فردي شناخته‌شده، مورد احترام و فرهيخته است و از بهترين شخصيت‌هايي است كه در عرصه سياسي فعاليت مي‌كند، اما موضوع رهبري يك ‌جريان سياسي امري متفاوت و نيازمند سازوكار تشكيلاتي در جبهه اصلاحات است. اصلاحات از ابتدا تاكنون رهبري نداشته كه اكنون بگوييم نيازمند رهبري جديد است. آقاي خاتمي مورد احترام همه بوده و هستند، اما آيا به‌واقع آقاي خاتمي اصلاحات را رهبري مي‌كنند؟ اينكه زماني در جريان انتخابات يا در مسئله‌‌اي در حوزه ديگري ايشان اظهارنظري كنند و همه به نظر ايشان احترام بگذارند، به‌ معني رهبري نيست. رهبري يعني ورود به مسائل، مديريت و ساماندهي آنها».‌كرباسچي همچنين درباره مختصات رهبري يك جريان سياسي اين‌گونه موضع خود را اعلام کرده بود: «رهبري يعني اينكه اگر زماني به مشكلي برخورد كرديم، او بيايد و مشكل را حل‌وفصل كند. اگر نقصي وجود دارد، رفع آن نقص توسط رهبري جريان انجام شود. اگر لازم باشد، در نقاط حساسي حضور يا عدم حضور افراد را مديريت كند. قبول مسئوليت در زمان‌هاي حساسي كه بايد عواقب يك تصميم برعهده گرفته شود از نقش‌هاي مهم رهبر يك جريان است. رهبري تنها وجه علاقه و احترام از طرف اعضا و گروه‌ها نيست و بايد تمامي جنبه‌ها را دنبال كند. نه آقاي خاتمي هرگز چنين ادعايي داشته‌اند كه رهبر مجموعه جريان اصلاحات هستند و نه جريان اصلاحات با هم بر سر رهبري جريان اصلاحات توافق كرده‌اند. گروه‌هاي جريان اصلاحات به آقاي خاتمي بسيار علاقه‌مند هستند، اما اين‌گونه نيست كه همه با هم توافق كرده‌اند كه در شرايط فعلي ايشان رهبر جريان اصلاحات تلقي شوند. شايد جمله درست‌تر اين باشد كه جريان اصلاحات پيش از آنكه به رهبر جديد نياز داشته باشد، از اساس نيازمند رهبر است».

دبيرکل حزب سازندگي اخيرا دوباره اين موضوع را به نحو ديگري تکرار کرده است. او چندروز پيش در گفت‌وگو با روزنامه «جهان صنعت» گفت: «با شخصيت‌هاي محترم سياسي هم رودربايستي نداشته باشيم. مثلا اينکه آقاي دکتر عارف يک وقتي نامزد رياست‌جمهوري شدند و اصلاح‌طلبان به‌هردليلي دنبال آقاي روحاني رفتند نبايد باعث اين شود که بخواهيم جبران کنيم و بگوييم که او حتما رئيس شوراي عالي باشد. آقاي عارف اگر مي‌تواند در شوراي عالي اصلاحات، فراکسيون اميد يا هر جايي نقش برجسته ايفا کند بايد از او حمايت کنيم اما اگر در عمل ديديم که شخصيت اجرائي با توانايي برقرارکردن يک سازوکار فعال را ندارد بايد تعارف را کنار بگذاريم... درباره بقيه بزرگان هم همين‌طور است. حتي ديگر کساني که شايد براي ما کاريزما بوده و شخصيت مورد علاقه ما باشند. حالا آقاي خاتمي يا هر کدام از رفقا. اگر به خاطر شخصيت‌هاي بزرگوار و خصلت‌هاي قابل تحسيني که دارند، به خاطر اينکه نمي‌توانند به هيچ‌کسي نه بگويند و... نبايد تعارف داشته باشيم. ما بايد به فکر مجموعه کشور، مردم و نظام باشيم. ما به همه شخصيت‌ها احترام گذاشته و دستشان را مي‌بوسيم اما در عرصه سياست به اين شکل نمي‌توان پيش رفت».

چنين اظهارنظرهايي درحالي است که اصلاح‌طلبان همواره و به‌خصوص در انتخابات اسفندماه مجلس با مانعي مهم به نام ردصلاحيت‌ها روبه‌رو بودند؛ از سوي ديگر، بالابردن سطح انتظارات از خاتمي در حالي است که او هم در سال‌هاي اخير با محدوديت‌هاي زيادي مواجه بوده است؛ مشخصا آنکه سيدمحمد خاتمي چندسالي است ممنوع‌التصوير است و بازتاب اظهاراتش به‌سختي رخ مي‌دهد اما به‌هرحال بايد ديد که هدف برخي از اصلاح‌طلبان از انتقاد به خاتمي که مورد اقبال بخش زيادي از جامعه است، چيست؟