اقتصاد بازار: از توسعه تعابیر متعددی در ادبیات اجتماعی و سیاسی در ایران ارائه شده است. هنوز هم بسیاری در جهت تمایز بین توسعه با رشد و پیشرفت و ترقی هستند. بحث برای بسیاری در این حد باقی است و هر روز و زمان به جابجا کردن مفاهیم با یکدیگر اقدام می کنند. در حالی که جامعه ایرانی بیش از دو سده است درگیر ساختن و برپایی جدید است. اولین تلاشها در عصر قاجاریه به معنی مدرن آن شروع شده است. حتی تاریخ نوسازی ایران را می توان به دوره صفویه برد. زمانی که تلاش دولتمردان ایرانی در بازسازی قوای نظامی و اداری و مالی شروع شد و در دوره قاجاریه به طور دقیق تر دنبال شد و آثار این تلاشها در دوره پهلوی اول مورد بازشناسی قرار گرفت. بدین لحاظ، ما با جامعه ای روبرو هستیم که تجربه توسعه ای بیش از عمر یک دولت و حتی یک رژیم را با خود دارد. به عبارت دیگر، حیات جامعه ایرانی به لحاظ نظری و تجربی با جریان توسعه و نوسازی گره خورده است. حال ضرورت دارد معلوم شود انچه که بر جامعه ایرانی تحت عنوان جریان و تجربه توسعه و نوسازی رفته است مورد داوری قرار گیرد. اینکه همه انچه که گذشته است را در حد کلی گویی بازگو کنیم، به درک درستی نخواهیم رسید و همچنان می بایستی دوباره به مفهوم پردازی برسیم و نزاعها به اینجا برسد که توسعه به معنی رشد است یا بهبود یا پیشرفت یا انقلاب و .... توسعه با تجدد و پیشرفت و ترقی متفاوت است. افزون اینکه تجربه توسعه ای در ایران متفاوت از دیگر کشورها و جوامع رقم خورده است. با ملاحظه شرایط سیاسی و اجتماعی و تاریخی ایران، و سهم و میزان کنشگری توسعه گرایان ایرانی، ضرورت دارد تا تعبیری که از توسعه در سطوح به لحاظ مفهومی و تجربی جاری است مورد بازشناسی قرار گیرد. این اصلی ترین هدفی است که در این متن به آن توجه شده است.
"تکلیف مباحث توسعه ای در ایران چه می شود؟" به عبارت دیگر، ایده هایی که به واسطه متفکران توسعه ایرانی مطرح شده و می شود، چه تکلیف و جایگاهی دارد؟ آیا این مباحث به دلیل دوری از نظام اجرایی توسعه ای مطرح می شوند یا معطوف به واقعیتهای توسعه ای ایران هستند؟ آیا این مباحث ترجمه ایده های غربی است یا بخشی از انها ریشه در واقعیتهای جاری توسعه ای ایران دارد؟ در نهایت، چه رابطه ای بین اندیشه های مدرن ایرانی با جریان توسعه برنامه گرا وجود دارد؟ کدام سازمان و نهاد و جریان فکری پیوستگی و ارتباط بین این دو موقعیت را نمایندگی می کند؟ آیا دانشگاه و مراکز تحقیقاتی نقش نمایندگی بین این دو فضا و موقعیت را به عهده دارند؟ چه شواهدی نشاندهنده نقش افرینی این نهاد (ها) وجود دارد؟ کدام مجله و نشریه و ارگان بیانگر ایده های شکل گرفته از تعامل و تعارض این دو فضا می باشند؟
متاسفانه در ایران معاصر ما شاهد ظهور ساحت نمایندگی برای پیوند و ارتباط بین این دو فضا و ساحت توسعه ای (اندیشه ای و عملی) نیستم. هر یک به راهی متفاوت و در بیشتر شرایط و موقعیتها معارض حرکت می کنند. توسعه گراهای برنامه ای با در اختیار داشتن قدرت اداری و مالی، در نقش مشاور و معاون رئیس دولت، بر دامنه کنش بوروکراتیکشان می افزایند. در مقابل کنشگران اندیشه ای توسعه نیز با غلبه بر فضای روشنفکری و سیاسی و انتقادی ایران، نقد و نفی توسعه ایرانی را اصل قرار داده و هر روز و زمان به طرح ایده های جدید اقدام می کنند. بیشترین تلاشها انها نقد جریان توسعه ای با کلیشه ای چون "جریان توسعه نیافتگی" می باشد. در یک داوری کلی می توان گفت که اکثر مباحث توسعه ای به لحاظ مفهومی و نظری و تجربی، استمرار دوگانه دفاع از توسعه به معنی برنامه ریزی و نقد و نفی آن و طرح تجددگرایی فرهنگی و اجتماعی است. به همین دلیل هم هست که بعضی از افراد و گروههای اجتماعی با طرح ایده های توسعه ای به معنی برنامه ریزی (البته با تفاوتهای مهم درونی شان) مطرح هستند و عده ای منتقد و معترض توسعه به معنای برنامه ریزی از یک طرح و مدعی و معتقد به شروع مجدد جریان توسعه ایران دارند. این گروه که اکثریت آنها را می توان در میان روشنفکران و سیاستمداران و صاحبان ایدئولوژی های اجتماعی یافت، مدعی اند در ایران توسعه غایب است زیرا شرایطی که جریان توسعه ای در غرب داشته است را طی نکرده است. به عبارت دیگر، بر اساس مدعیات آنها، به دلیل عدم تحقق بینانهای اندیشه ای توسعه ای در ایران، انچه که تحت عنوان توسعه و نوسازی صورت میگیرد به وابستگی بیشتر تا توسعه و بهبود کشور می انجامد. از نظر این گروه، توسعه در ادامه جریان نوگرایی است. نوسازی (توسعه) تعیین یافته جریان نوگرایی و مدرن شدن است نه بالعکس. در حالی که گروه همراه و حاشیه جریان توسعه به معنی برنامه ریزی در جهت توضیح نحوه تحقق جریان برنامه ریزی در کشور هستند و به مشکلات و نتایج برنامه ریزی اقتصادی و اجتماعی و ... می پردازند. بیشتر این افراد را تحت عنوان "مکتب سازمان برنامه و بودجه" معرفی می کنم. مثالواره انها فضا و تلاش و کنشگران و مناقشه های برنامه ای شکل گرفته در سازمان برنامه و بودجه قبل و بعد از انقلاب اسلامی است. از موسس سازمان برنامه و بودجه تا شارحان ان در قالب مدافعان نظریه نهادگرایی یا ساختار گرایی در این مکتب زیست کرده و می کنند. در حالی که گروه رقیب را می توان "مکتب نوگرایان ایرانی" نامید. شارحان این مکتب ضرورت نوگرایی ایرانی را در رمزگشایی شکست ایرانیان در جنگهای با روس و تلاشهای عباس میرزا و تاسیس دارالفنون و شکل گیری جریانهای اندیشه ای با محوریت ملکم خان معرفی می کنند. محوری ترین مفهوم که دستمایه انها "عقب ماندگی تاریخی ایران" می باشد که برای نجات از این وضعیت، چاره ای به جز نواندیشی نیست. نواندیشی که همراه با گذر از سنت و سنت گرایی و برپایی جهان اندیشه و اجتماعی جدید باشد.
هر دو گروه با نگاه تضادگونه ای که به هم و تجربه و جریان توسعه دارند، توسعه ایران را دچار ابهام و اختلال کرده اند. هم افراد و گروههایی که مخالف جریان توسعه به معنای برنامه ای آن هستند و هم افراد و گروههایی که مدافع و شارح آن هستند، به جای توجه به واقعیت جاری زندگی مردم در سطوح متعدد و ارج نهادن بر نقش کنشگران توسعه ای، فضای توسعه ای را تلخ و تاریک ساخته اند. این دو گروه بی اعتنای به زمینه ها و شرایط زیست اجتماعی و اقتصادی ایران سخن از توسعه می کنند. به همین دلیل هم هست که افرادی شبیه به متفکران غربی که دغدغه فهم منطق بازار و اقتصاد محلی و بومی شان را داشتند در ایران ظهور نمی کنند. کمتر صاحب نظران توسعه ای و مدافعان برنامه های توسعه ای در ایران از منطق اقتصادی حاکم بر بازار و عمل اقتصادی مردم و گروههای اجتماعی روایت و درک دقیقی ارائه داده اند. در اینکه چرا همه تلاشهای صورت گرفته بی حاصل مانده است و مدعیان توسعه ای دوگانه، کار به جایی نبرده اند، را باید در وجود حلقه مفقوده ای دید که افرادی چون ماکس وبر انرا در زمانه خودش کشف کرده بود و در ایران همچنان بی اعتنای به ان کارها و تلاشها ادامه دارد. به نظر م یاید حلقه مفقوده را باید در دانش جامعه شناسی و تاریخ جستجو کرد. اگر این دو دانش بتوانند نقش خودشان را در فهم جریانهای اجتماعی و تحولات ایران طی سده ها توضیح دهند (همانطور متفکران غربی این کار را در مورد غرب به طور کلی و انگلیس وفرانسه و امریکا و المان به طور خاص انجام داده اند)، آنوقت است که کنشگران توسعه با تمرکز بر حوزه اقتصاد و دولت و سیاست، به نقش افرینی گروهها و نهادهای اجتماعی و باورهای فرهنگی پی خواهند برد. در این موقعیت است که با پیوندی که بین دانشهای بینادین ضروری بر برپایی توسعه در ایران (اقتصاد، تاریخ، جامعه شناسی، مردم شناسی و سیاست و حقوق) ظهور خواهد کرد، درک و تفاسیر جدیدی از توسعه در ایران بدست خواهد آمد.
اگر حضور همراه و پیوندی معارف و دانش های اشاره شده با بازیگری دانشمندان آنها در ایران اتفاق نیفتد، همچنان جریان توسعه در ایران با محوریت نگاه و نیروی دوگانه سنتی استمرار خواهد یافت که حاصل آن توسعه نیافتگی ایران خواهد شد. نگاه دوگانه به توسعه در ایران، دو نیروی عمده در توسعه را مستقر خواهد ساخت. این دو نیرو به شکل سازمان یافته عبارتند از: 1. نیروهای رسمی، بوروکراتیک و فنی و ایدئولوژی مدار و 2. نیروهای علمی و روشنفکری و دانشگاهی. نیروی اول،کارگزاران اجرایی و عملی و سیاستگذار و برنامه ریزی توسعه، دولتی هستند. بینان کارشان بر سیاست و اهداف سیاسی است. ابزار بورورکراسی است. بوروکراتها (رئیس حکومت، وزیران، کارمندان، نمایندگان مجلس و نیروهای درگیر در دیگر واحدهای اجرایی) همه نقش کنشگری توسعه دارند. با حیات دولتها، جریان خاص توسعه ای دنبال می شود. در صورت تغییر در دولت، رویه ها عوض می شوند.
در مقابل، جریان منتقد و حتی معترض به توسعه (ضد توسعه ای) در حاشیه و خارج از دولت و نظام رسمی ظهور کرده و وارد عرصه های فکری و روشنفکری و دانشگاهی می شوند. انها سخن از توسعه ای می کنند که بینانهایی متفاوت از آنچه جاری است، دارد. بدین لحاظ روشنفکران، مترجمان، مولفان، منتقدان، روزنامه نگاران، و دانشمندان و دانشگاهیان اصلی ترین نیروهای دسته دوم می باشند. اثار و ایده های تولید شده انها، فضای نقد توسعه ای و توسعه جایگزین را ساخته است.
با توجه به این دو جریان، سخن از کنشگران رسمی و کنشگران منتقد همراه با گروه سومی که انرا کنشگران تاریخی توسعه در ایران می نامیم، داریم. مباحث در کتاب هر سه فضا را می پوشانند. سازمان برنامه و بودجه و برنامه های توسعه ای در ایران نتیجه فعل جریان اول هستند. در مقابل، منابع فکری توسعه، نسلهای توسعه ای، و ... نتیجه جریان دوم هستند. در ادامه، خاندانها و ... نشان از جریان سومی دارند که کمتر در توسعه و مباحث مرتبط با ان مورد توجه قرار گرفته اند. توسعه گرایان ایرانی در دوره معاصر می بایستی ضمن نقادی دو جریان و فضای اشاره شده، به دفاع از راه و جریان سومی بپردازند که در آن افزون بر اقتصاد، دیگر دانشها و معارف وارد شوند و افزون بر بوروکراتها و سیاستمداران، جایی برای دانشمندان از یک طرف و کنشگران توسعه ای در سطوح متعدد فراهم شود. کنش تراکمی این نیروها امکان حرکت جامعه ایرانی را از گریز از فضای توسعه ای به فضا و موقعیت توسعه گرایی فراهم خواهد ساخت.