این روزها شاهد تغییراتی در رویکرد نظام در سیاست خارجی و داخلی هستیم، تغییراتی که به نظر می‌رسد متأثر از شنیده شدن مطالبه «تغییر» از سوی مردم در دو انتخابات ریاست جمهوری اخیر و همین‌طور پیامد سیاست‌های ناکارآمد گذشته باشد. این تغییرات که واژه «نرمش قهرمانانه» را وارد ادبیات سیاسی کشور کرده، از این منظر مهم است که چشم‌انداز روشنی را نسبت به شکل‌گیری ظرفیت‌های تازه و تلاش برای تغییر رویکردهای اشتباه و آزمون پس داده در کشور ترسیم می‌کند.

روشن است که طرح تشکل زنان کارگر در سازمان‌های مستقل خود به معنی این نیست که مثلاً زنان کارگر باید سندیکاهای زنانه یا حزب کارگری زنانه داشته باشند و یا دانشجویان دختر سازمان دانشجویی دخترانه به وجود آورند! این‌گونه اقدامات تنها به سود نیروهای ارتجاعی طرفدار جدایی زن و مرد و سرمایه‌داران است که خواهان تفرقه در درون جنبش کارگری‌اند. زنان و مردان کارگر در سندیکا، حزب یا دیگر سازمان‌های کارگری به‌طور یکسان، در کنار هم و بازوبه‌بازوی هم باید مبارزه کنند، همین امر در مورد جنبش معلمان یا پرستاران که بخش مهمی از جنبش کارگری است و نیز در مورد جنبش دانشجویی و دیگر جنبش‌های دموکراتیک صادق است. اما زنان کارگر باید سازمان زنان ویژهٔ خود را متمایز از سازمان‌های بورژوائی زنان داشته باشند چون همان‌گونه که گفته شد خواست‌های زنان کارگر و روش رسیدن به آن‌ها با خواست‌های زنان بورژوا و روش مبارزهٔ این آخری‌ها اساساً فرق دارد.

زنان کارگر ایران باید خواست‌های خود را درزمینهٔ مدنی، اجتماعی و اقتصادی با مبارزهٔ منطقی به جهت استیفای حقوق مدنی خود ترکیب کنند. برخی مدیران در تلاش برای بقای خود و برای تبدیل‌شدن به «قدرت بالاتر» کارگران و زحمتکشان ایران و ازجمله زنان کارگر و زحمتکش را به ورطهٔ نابودی می‌کشانند. برخی مدیران برای رسیدن به هدف خود به ترساندن، تحمیق و فلج کردن طبقه فرودست جامعه به‌ویژه طبقهٔ کارگر نیاز دارد. ازاین‌رو علاوه بر استفاده از ابزار عدم تقسیم متناسب جایگاه‌های مدیریتی بین زنان و مردان، ملاک‌های گزینشی مدیران را نیز مردسالارانه تنظیم نموده است

هزینه‌های مالی و انسانی سیاست مردسالارانه مدیریت بالادستی در جامعه پیش از هر کس بر دوش طبقهٔ کارگر است که از نان و خون خود باید آن را بپردازد وزنان کارگر و زحمتکش بیشترین صدمه را از این سیاست می‌بینند.

مبارزه باسیاست هژمونی‌طلبانهٔ مدیریت مردسالارانه در شهرداری تهران جزء مکمل و اجتناب‌ناپذیر مبارزه با جنگ جنسیت‌گرایانه است. بدین‌سان مبارزهٔ مدنی با مردسالاری در نظام مدیریت شهری، مبارزه برای آزادی بیان، مطبوعات، گردهمائی، تشکل، حقوق برابر، نگاه متوازن و غیره و ازجمله افشای سیاست سلطه‌طلبانهٔ مدیران شهری در شهر تهران که به زیان کارگران و زحمتکشان و به‌طور مشخص به زیان زنان و حقوق آن‌ها است؛ خلأ نگاه صحیح به مشکلات زنان و انتظارات آنان از جامعه شهری مروج ناامیدی و بی‌انگیزگی در قشر زنان دانشجو و دانش‌آموز نیز گردیده است.

در ایران، مبارزات و خواست‌های ویژهٔ زنان درزمینهٔ حق انتخاب همسر و حق طلاق، حق و مسئولیت برابر زن و شوهر در نگهداری و تربیت فرزندان، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برای همهٔ مسئولیت‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، اداری، قضائی، فرهنگی و غیره، مزد یکسان زن و مرد در برابر کار یکسان، حق برابر زن و مرد در انتخاب شغل و حرفه، تحصیل و تحقیق، فعالیت‌های هنری، ورزش و غیره، آزادی انتخاب پوشاک، لغو موانع مذهبی و عرفی درزمینهٔ ازدواج و طلاق، عدم‌حمایت قانون از مهریه، شیربها و مانند آن و.... تنها مطالعه دقیق و بررسی کارشناسی و بافت‌شناسی فرهنگی دقیق و با مشارکت حداکثری مردان و زنان در جامعه شهری به نتیجهٔ مطلوب می‌رسد، اما این بدان معنی نیست که در شرایط فعلی نمی‌توان و نباید برای تحقق آن‌ها و تبلیغ و ترویجشان مطالعه و مطالبه کرد.

یکی از عرصه‌هایی که در کشور به‌شدت نیازمند تغییر رویکرد است، سیاست‌های اجتماعی به‌خصوص در حوزه زنان است. پایه‌ای که از همان ابتدای تشکیل و توسعه نهاد شهرداری کج نهاده شد و به‌گونه‌ای عمل شد که گویی کنترل حضور اجتماعی زنان و بازتولید وابستگی زنان به مردان در شهر از ضروریات نظام مدیریت شهری است. و این سؤال را در بین فعالان زنان مطرح کرد که آیا مردسالاری با ساختار نظام تازه تأسیس شهرداری پیوند خورده است؟ به این معنا که آیا خانواده مطلوب تدوین‌کنندگان قانون خانواده و سیاست‌گذاران اقتصادی، اجتماعی و زیست شهری که مبتنی بر ریاست مرد و تضعیف و فرودستی زن است، نمونه کوچک‌شده ساختار سیاسی مطلوب در نظام مدیریتی بالادستی ایران است؟

تغیر سیاست تغییر وضعیت تبعیض‌آمیز زنان تهران نیازمند نرمشی اساسی و تغییر رویکرد کلی مدیران شهری در مورد آن‌ها و پذیرش زنان به‌عنوان شهروندانی برابر با مردان و نه رقیبی برای آنان باشد، شهروندانی که از یک‌سو به دلیل انسان بودن نباید مورد تبعیض قرار بگیرند و از سویی دیگر به‌عنوان نیمی از نیروی انسانی کشور باید از فرصت برابر در عرصه‌های مختلف برخوردار شوند. تنها در این صورت است که می‌توان نسبت به تغییر قوانین تبعیض‌آمیز در مورد زنان و تغییر سیاست‌های واپس‌گرایانه نسبت به آن‌ها امیدوار بود. سیاست‌های نادرستی که نتیجه‌ای جز افزایش شکاف جنسیتی در ایران و ادامه ناکامی در روند توسعه کشور نخواهد داشت، چراکه بدون حضور نیمی از نیروی انسانی کشور امکان دست‌یابی به رشد و توسعه وجود ندارد.

بد نیست نگاهی به اندیشه فمینیسم و ارزیابی ورود تفکر آن در فضای فعلی مدیریت شهری بیندازیم؛ اندیشه فمینیسم درواقع همان جنبش زنان است و ریشه‌های آن به دوران روشنگری اروپا و بیداری این قاره از خواب قرون‌وسطایی می‌رسد، اما ایده‌های انقلاب کبیر فرانسه، زمینه‌ساز جدی و واقعی شکل‌گیری نخستین نطفه‌های جنبش فمینیستی است؛ آنجا که ایده حقوق بشر برای نخستین بار به شکل مدون و البته بیشتر در رابطه با حقوق مردان فرمول‌بندی شده بود. آنچه فرانسه در دهه 90 قرن هجدهم به‌صورت شرکت فعال زنان در جنبش انقلابی و سپس تأسیس انجمن‌های سیاسی ویژه زنان شاهد آن بوده، به‌مرور ریشه‌های خود را به سراسر اروپا گستراند.

«جنبش آزادی زنان» مهم‌ترین روایت فمینیستی در جامعه معاصر غرب است. البته خود این عنوان نیز نشان‌دهنده زمینه سیاسی ظهور آن و کلیدی برای درک بعضی از تفاوت‌های آن با اشکال پیشین فمینیسم است. فمینیست‌های اولیه از «حقوق» و «برابری» زن سخن می‌گفتند، اما در دهه 60 میلادی «ستم» و «آزادی» در فعالیت‌های سیاسی چپ نو، کلماتی کلیدی به شمار می‌رفت. با افزایش جنبش‌های آزادی‌بخش، از قبیل جنبش آزادی‌بخش سپاهان، جهان سوم و...، فمینیسم جدید، به ناگزیر عنوان «جنبش آزادی‌بخش زنان» را برای خود برگزید که این تغییر نام بازتاب تحولی مهم در دورنمای سیاسی فمینیسم معاصر، ایجاد کرد؛ اما هرگز فمینیسم نتوانست روایت دقیقی از چرایی عدم حضور زنان در رده‌های مدیریتی شهری ارائه دهد؛ درواقع سؤال اصلی این است که کدام طبقه از زنان می‌توانند مطالبات دقیقی از طبقه خود برای بهسازی شرایط شهری و اجتماعی فعلی تهران ارائه دهند؟

آنچه در این میان مغفول واقع‌شده نگاه صحیح و انسانی دین مبین اسلام به مقوله مشارکت زنان است، از آن گذشته ما در باور شیعی خود حدومرزی برای توانمندسازی زنان از منظر تحصیل علوم دینی و مدارج عالیه دانشگاهی قائل نیستیم؛ لذا می‌توان تصور نمود بسا زنانی را که هم سواد کافی درزمینهٔ حقوق اساسی زنان در جوامع شهری دارند و هم مطالبات نسل خود را به‌خوبی درک کرده و منتقل می‌نمایند، جوامع شهری اگر نتوانند وجود و اثرگذاری این طیف توانمند و ارزشمند در جامعه را درک کنند گسست جنسیتی روزبه‌روز افزایش خواهد یافت و بحران‌های اجتماعی حتی بدنه سازمان‌های شهری را هم از عملکرد صحیح بازخواهد داشت.

فاطمه مقیمی/ عضو هیات رییسه اتاق تهران