احتمالا میان تمامی نیروهای دولتی ایرانی یگانه تکنوکراتی که مورد ستایش جریانهای چپ و راست قرار گرفته، محسن نوربخش سرپرست وزارت اقتصاد در دولت رجایی، وزیراقتصاد دولت موسوی، رئیس کل بانک مرکزی و معاون اقتصادی دولت هاشمی و رئیس کل بانک مرکزی در دولت خاتمی است.
احتمالا میان تمامی نیروهای دولتی ایرانی یگانه تکنوکراتی که مورد ستایش جریانهای چپ و راست قرار گرفته، محسن نوربخش سرپرست وزارت اقتصاد در دولت رجایی، وزیراقتصاد دولت موسوی، رئیس کل بانک مرکزی و معاون اقتصادی دولت هاشمی و رئیس کل بانک مرکزی در دولت خاتمی است و قطعا هم او تنها مدیر ایرانی است که در کنار بیژن زنگنه بیشترین حضور را در کابینههای پس از انقلاب داشته است.
از تندروترین چپها تا راستگراترین نیروهای اصولگرا همگی با احترام از نوربخش یاد میکنند و او را سرآغاز تحولاتی کلیدی در نظام اقتصادی ایران میدانند. اما چرا نوربخش در نگاه این گروه چنین اهمیت یافتهاست؟
تحصیلکرده آمریکا
محسن نوربخش در خانوادهای نظامی، متدین و متمول متولد شد و برای تحصیل مانند بسیاری دیگر از جوانان انقلابی راهی آمریکا شد. به عضویت انجمن اسلامی درآمد و از طریق این تشکل با دیگر انقلابیون مهاجر فرصت همکاری پیدا کرد. او در دسته معدود چهرههای انقلابی قرار میگرفت که تحصیلات اقتصادی داشت و برخلاف نیروهای تندرو، متمایل به ایجاد نظم در فضای آشفته اقتصادی پس از انقلاب بود.
بعد از حضور در ایران به جمع همراهان دکتر بهشتی اضافه شد و در جلسات معروف تدریس «اقتصاد اسلامی» او که در ساختمان قدیمی روزنامه رسالت برگزار میَشد، شرکت کرد. در این دوره زمانی نوربخش مانند دیگر نیروهای تکنوکرات جوان، حامی سرسخت ایده اقتصاد اسلامی بود. مرحوم بهشتی و مرحوم صدر تنها افرادی به شمار میآمدند که در پس تئوریهای اسلامی به مفاهیم اقتصادی هم دست یافته بودند و نوربخش هم تلاش میکرد دانشی را که از طریق آکادمی کسب کرده، در اختیار متقاضیان فهم اقتصاد اسلامی قرار دهد. او به سرعت جای پایش را در دولت محکم کرد ولی دست به شبکهسازی نزد.
همزمان با حضور او دو جریان دیگر بهشدت سرگرم مجادله بودند. چپ اسلامی با سردمداری بهزاد نبوی و استفاده از ظرفیتهای ستاد بسیج اقتصادی دیدگاههای کوپنمحور و متناسب با فضای جنگ را مطرح میکردند. جامعه روحانیت مبارز هم با محوریت شورای اقتصاد تلاش میکرد دیدگاهی دیگر را پیش برد. همزمان طیفی از اقتصاددانان جوان در سازمان برنامه و بودجه وقت به ریاست روغنی زنجانی یکی به چپ و یکی به راست میزدند. نوربخش در این دوره زمانی چهرهای معتدل از خود بروز داد و تلاش کرد کمترین مجادله را با تمام طیفها داشته باشد. او در همین دوره بانکداری اسلامی را مطرح کرد و معتقد بود که قانونی برای تمام اقتصاد و مملکت است و تنها مربوط به زمان حال نمیشود.
دهه ۶۰، دهه نوربخش نبود. مجادله برای برنامهنویسی، دعوای چپ و راست و بحران ستاد بسیج اقتصاد چهرههای دیگری را به کام سیاستورزی کشاند و نوربخش تقریبا در بخش مهمی از دعواهای این دوره زمانی غایب بود. مسعود نیلی جوان، محمد طبیبیان میانسال، علینقی مشایخی در آن دوره کمتر شناخته شده و روغنیزنجانی حامی نگاه چپ فضای مذاکرات و مجادلات را به خود اختصاص دادند تا دهه بعدی فرابرسد. اخلاق حرفهای نوربخش در همین دوران ساخته شد. مدیری صبور، کمتر اهل دعوا، همراه با سایر ارکان کابینه و تحولخواه ولی حامی اقتصاد اسلامی.
دهه اوج گیری
نوربخش مدتی را در دانشگاه شهید بهشتی به تدریس گذراند. او با افرادی مانند جهرمی رئیس همیشه در سایه دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی همنشین بود. دانشگاه شهید بهشتی از همان زمان تاکنون حامی ترمهای اقتصاد اسلامی است و حتی افرادی مانند فرهاد دژپسند وزیر کنونی اقتصاد بهعنوان استاد همین دانشگاه نه در دهه هفتاد که اکنون در سالهای پایانی دهه نود هم همان خط فکری را دنبال میکنند. نوربخش شانس خود را برای کسب رای مردم هم آزمود و مدتی از عمر کاریش را در مجلس گذراند. جنجالیترین اقدام نوربخش در مجلس سوم، آزاد کردن استفاده از فاینانس بود.
اما دوره تازه زندگی اقتصادی او در دولت هاشمی آغاز شد. روغنیزنجانی رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت موسوی، تمام دیدگاههای چپ خود را فراموش کرد و در دولت اول هاشمی به یکی از حامیان راست اقتصادی تبدیل شد. حلقه سازمان برنامه، برنامه تعدیل ساختاری را تدوین کردند و مدتی بعد در آتش سیاسی تورم ۴۹ درصدی (که هنوز هم توسط این گروه از اقتصاددانان تکذیب میشود) سوخت و برنامه نیمهکاره رها شد. روغنیزنجانی و همراهان او از دولت قهر کردند و برای ادامه فعالیتهای حرفهای به تاسیس موسسه آموزشی رضایت دادند.
این جمع آنها هیچ کدام تا سه دهه بعد به دولت بازنگشتند و تنها نیلی با پذیرش مسئولیت در دولت حسن روحانی این طلسم را شکست. خروج طرفداران سرسخت اقتصاد آزاد از کابینه، امکان حضور را برای نیروهای معتدلتری مانند نوربخش مهیا ساخت. حضور او در پستهایی مانند معاونت اقتصادی یا ریاست بانک مرکزی تقریبا در حاشیه ترویج نگاه او قرار داشت. هاشمی رفسنجانی با انتخاب نوربخش رای به اداره اقتصاد با روشهای تکنوکراتی و اعتدالی داده بود که از دل آن نه تورم ۴۹ درصدی درمیآمد و نه تحول شگفتانگیزی را در دولت رقم میزد. در این دوره ارتباط دولت با بخشخصوصی و بهخصوص فعالان صنعتی بهشدت بهبود یافت و دولت فرآیندهای سازندگی را با شتاب چشمگیری به پیش برد. نوربخش در این دوره مرکزیت کانون مدیریت نگاه اقتصادی دولت را بر عهده داشت. حضور او مانع از بروز مجادلات بیحاصل میان جناحهای مختلف فکری میشود و از همه مهمتر اینکه جدال قدیمی تکنوکراتها- اقتصاددانان را هم پایان میداد.
دولت دوم هاشمی با چنین نگاه و همچنین مدیریت اقتصادی نوربخش، برای اولین بار فضای توسعه و سازندگی در کشور را مهیا ساخت و بینتیجهترین درگیریهای تاریخ معاصر اقتصاد ایران را پایان داد. در این دوره نوربخش از نظر تئوریک به دیدگاه حامی اقتصادآزاد گرایش داشت و به همین دلیل اقتصاددانان خارج از دولت نیز تلاش میکردند همراه تفکرات او باشند. مشارکت جدی در تاسیس حزب کارگزاران سازندگی هم در همین روزها رقم خورد. پایان دولت هاشمی رفسنجانی با فصل شکوفایی رفتارهای مدیریتی نوربخش همراه بود. او دانشآموخته آکادمی، تجربه دیده و همنشین جریانهای اصلی اقتصادی و صاحب متد مدیریتی در بخش اجرایی اقتصاد کشور شده بود و دقیقا در همین دوران باید فصل تازهای را آغاز میکرد.
اصلاحات از درون
دولت اصلاحات مهمترین فرصت را در اختیار نوربخش قرار داد که پس از چندین جابهجایی میان وزارت اقتصاد، بانک مرکزی و معاونت اقتصادی دولت، بازهم در فضای اجرایی و عملیاتی قرار گیرد. محمد خاتمی او را چهرهای معتدل میدانست که حضورش در کابینه به بروز مجادله میان سازمان برنامهو بودجه و بانک مرکزی دامن نمیزند. حتی تنشهای مجلس ششم هم قرار بود با این حضور آرام شود. تصویر نوربخش در این عصر به نمادی از تکنوکراتهای صاحب دانش بدل شده ّبود که هیچ تصمیمی را بدون مشورت اقتصاددانان اجرایی نمیکرد. محمد خاتمی از حضور او رضایت کامل داشت و براین باور بود که بسیاری از منازعات با این حضور رنگ میباخت. نوربخش در این دوره زمانی یکی از مهمترین تصمیمات دوران معاصر اقتصاد ایران را نیز اتخاذ کرد. تصمیمی که چند سال پس از درگذشت او کمکم برای تمامی نظارهگران اقتصاد ایران معنا شد.
عصر ایستادگی
نوربخش مهمترین سنگر در مقابل راهاندازی بانکهای بدون ضابطه و موسسات مالی و اعتباری بود. او زیر فشار ارگانهای نظامی و نهادهای حاکمیتی سخت دوام آورد و به دلیل وجاهتی که میان نیروهای طراز اول نظام داشت، تلاش میکرد تا اجازه خروج اقتصاد از ریل منطقی را ندهد. گفته میشود بیشترین هجمهها در این دوره زمانی علیه نوربخش به راه افتاد ولی او حتی حاضر نشد برای تاسیس موسسه مالی و اعتباری بنیاد مستضعفان هم مجوز صادر کند. یک دهه پس از او در دولت اصولگرای احمدینژاد وقتی بانک مرکزی افسار صدور مجوز موسسات مالی و اعتباری را رها کرد، تمام فعالان اقتصادی درک کردند که نقش نوربخش برای کنترل این فضا تا چه اندازه موثر بوده است. آنقدر موثر که دولت دوم حسن روحانی بیشترین هزینه سیاسی و اقتصادی را برای مهار این بحران پرداخت کرد.
تحقق یک رویا
اگر الان تک نرخی کردن ارز و حتی آرام کردن این بازار یک رویا تلقی میشود. اما نوربخش سال ۸۱ به آن جامه عمل پوشاند. او در دولت دوم محمد خاتمی، زمانی که رئیس کل بانک مرکزی بود، ارز را تک نرخی کرد. اقدامی که نه قبلیها و نه بعدیها نتوانستند آن را اجرا کنند. الان هم بعد از ۱۶ سال مسئولان همچنان بر اقدامات نوربخش برای تک نرخی کردن ارز رجوع میکنند. در کتاب تاریخ شفاهی بانک مرکزی ایران جلد۱، صفحه ۱۹۶ درباره اقدامات نوربخش این طور نوشته شده است: از نکات جالب توجه نحوه مدیریت مرحوم دکتر محسن نوربخش طی آن سالها در فرآیند یکسانسازی نرخ ارز است. یکی از مدیران ارشد وقت بانک مرکزی چنین نقل میکند: «ایشان مهارت خاصی در پیشبرد سیاستهای صحیح اقتصادی داشت. مهارتی که ایشان در این کار داشت به مثابه این بود که در یک زمین مینگذاری شده است و باید یک لشکر یا محموله سنگین را بدون تلفات سنگین عبور بدهد؛ از کارشناسی بانک مرکزی گرفته تا کمیسیونها، شوراها و دولت و همچنین مجلس سیاستها را عبور میداد.»
پس از نوربخش
او میان بهت جامعه ایرانی درگذشت. مردی متین و آرام که حتی وقتی چهره در نقاب خاک کشید، بیسروصدا و میان تعطیلات نوروزی بود. محسن نوربخش برخلاف بسیاری از تکنوکراتهای ایرانی، گرایش سیاسی روشنی داشت و هیچگاه این نگاه را پنهان یا تکذیب نمیکرد. او پیشرفت را در حاشیهنشینی ندید و برخلاف بسیاری از مدیران ایرانی در هر جایگاهی که قرار گرفت، تحول آفرین بود.
نوربخش از نگاه اقتصاد اسلامی به اقتصاد آزاد را گام به گام طی کرد و هیچگاه در دامن یکی و علیه دیگری نبود. پس از نوربخش نظام سیاسی و اقتصادی ایران درک کرد که یکی از مهمترین نیروهای صاحب دیدگاهش را از دست داده و همچنان هم ساختار مدیریتی کشور موفق نشده نمونهای مانند او را بیابد.