بانک‌ها با دادن وام به مردم، این پول رو خلق می‌کنند. اما اینکه این وام صرف چه چیزی بشه سه حالت داره. یا صرف خرید دارایی‌های مالی مثل سهام میشه، یا اون وام رو می‌گیرند که باش کالاهای مصرفی مثل یخچال بخرند، یا وام رو میدن به تولیدکننده. اگه دو حالت اول باشه، باعث تورم میشه. اگه بیشترش صرف خرید دارایی‌های مالی بشه، قیمت سهام شرکت‌ها میره بالا. الکی هم میره بالا. اما مردم اهمیتی نمیدن، چون قیمت ماست بالا نرفته. تازه خوشحال هم میشن، چون سهام‌شون گرونتر شده‌.‌ اگه بیشترش صرف خرید کالاهای مصرفی بشه، قیمت ماست و پنیر و ریش‌تراش و بنزین میره بالا، و مردم عصبانی میشن.

بیشتر خلق ارزش اقتصادی، در بنگاه‌های کوچک رخ میده. بیشتر فرصت‌های شغلی رو هم اون‌ها ایجاد میکنند، اما فقط بانک‌هایی حاضرند و می‌تونند به این بنگاه‌های کوچک وام بدن، که خودشون اول، کوچک و دوم، محلی باشند. یه سازمان عریض و طویلی مثل بانک صادرات ایران، نه میلی داره و نه میتونه به اصغر تراشکار تو یه محله پرت اعتماد کنه و پول بده دستش. به اصغر اون بانکی پول میده که تو محله خودش فعاله. ما تو ایران از این بانک‌ها نداریم. حداکثر چیزی که جامعه ما ساخت صندوق قرض‌الحسنه محلی بود، که اونم تمام منابعش صرف جهیزیه دخترها می‌شد! اما در آلمان بیشمار ازین بانک‌ها وجود داشت و هنوز وجود داره. و نتیجه این شد که آلمان بیشترین تعداد بنگاه‌های تولیدی و صنعتی سایز کوچک دنیا رو داره که در حوزه‌ای که توش فعالند یکی از لیدرهای دنیا هستند. اما آلمان چندتا ازین‌ها داره؟ هزار و پانصدتا! ایالات متحده هم دومیه. اما با یک فاصله وحشتناک: ۳۲۰ تا. اینجوری شده که آلمان سالی یک و نیم تریلیون دلار صادرات داره. عددی که کشورهای دیگه با چند برابر جمعیت در خواب هم نمی‌بینند.

محلی بودن بانک به این معنی نیست که جز محلی‌ها کسی نشناسدش. به این معنیه که بانکدار میدونه اصغر تراشکار داره چجوری کار می‌کنه. پس خودش برای اینکه اصغر زمین نخوره، پیش‌قدم میشه. حتی ممکنه بش مشاوره بده که چطور بازدهیش رو بالا ببره. در واقع این بانک‌های محلی، این بنگاه‌ها رو مثل بچه خودشون بزرگ می‌کنند.

به طور خلاصه؛ پول چاپ شده‌ای که میدهیم به تولیدکننده‌ای که میتونه ارزش بسازه، پول با پشتوانه‌ست، اما شش ماه یا دوازده ماه زودتر ازینکه پشتوانه‌ش ظاهر بشه چاپش کردیم.

.