کشور ما جزء معماران تمدن جهانی بوده است اما موقعیت ما به لحاظ شاخص‌های توسعه در این یک قرن شایسته این کشور نبوده و امروز را هم همه در جریان هستیم که چه بر اوضاع کشور می‌رود. سرآرتور لوئیس، کتابی دارد با عنوان «برنامه‌ریزی توسعه» که ترجمه هم شده است. او کیفیت آموزش را در قاره‌های مختلف جهان بررسی می‌کند. در بخش آسیا گویی امروز ایران را توصیف می‌کند: «در آسیا هزینه دانشگاه به دلیل کمی حقوق استاد و تا اندازه‌ای به این دلیل که نسبت شاگرد و استاد به شکل غیرطبیعی زیاد است پایین است... . کثرت تعداد دانشجو به زیان استانداردهاست و انبوه فارغ‌التحصیلان روانه بازار می‌شوند». این کتاب سال 1958 نوشته شده است. سپس گزاره‌ای از آلبرت هیرشمن نقل کنم. در کتاب «پیش‌رفتن با جمع» می‌گوید: «ما قویا با این انگاره خو گرفته‌ایم که آموزش پیش‌شرط اولیه توسعه است... اما این مورد مستند نشان می‌دهد که معکوس آن هم ممکن است، به‌گونه‌ای که توسعه اغلب مشوق آموزش می‌شود». هیرشمن می‌گوید ما بین اینکه اول توسعه یا اول آموزش باشد، گرفتار شده‌ایم. مورد بعد را خاصه درباره کشورهای نفتی از کتاب «بهره‌وری صنعت ایران» نقل می‌کنم که البته خودش نقل‌قول است: «رونق منابع طبیعی نگرش‌های کوتاه‌مدت را بر سیاست‌مداران مسلط می‌کند که موجب اتخاذ سیاست‌های نامناسب و ناکارآمد می‌شود. صادرات منابع طبیعی موجب تقویت بخش‌ها و طبقات و گروه‌های ذی‌نفعی می‌شود که از سیاست‌های کندکننده رشد سو می‌برند... دولت در کشورهای صادرکننده منابع طبیعی توجه زیادی به توسعه کیفی آموزش ندارد». نکته بعدی را از گروه هاروارد استفاده کنم. «برنامه‌ریزی در ایران» از گروه مشاوران هاروارد که برای برنامه عمرانی سوم قبل از انقلاب در ایران بوده‌اند. می‌گویند ایران اساسا جامعه روستایی است. بدیهی است کسانی که برای آینده ایران برنامه‌ریزی می‌کنند، باید شناخت دقیق از ابعاد مختلف زندگی روستایی و حتی عشیره‌ای داشته باشند. چنین شناختی در ایران نادر است و نادرتر از آن علاقه روشنفکر شهری به حصول چنین شناختی است. شاخص‌های خرده‌فرهنگ دهقانی عدم اعتماد متقابل در روابط شخصی، فقدان نوآوری، تقدیرگرایی، پایین‌بودن سطح آرزوها، عدم توانایی چشم‌پوشی از منابع آنی برای منافع آتی، کم‌ اهمیت دادن به عامل زمان، خانواده‌گرایی، وابستگی به قدرت دولت، محلی‌گرایی و فقدان همدلی است (موانع اجتماعی و فرهنگی توسعه روستایی) در همان کتاب برنامه‌ریزی در ایران می‌خوانیم ما یقین کردیم که جامعه سنتی که ایران نمونه‌ای از آن است باید راه ویژه و پیچ‌در‌پیچ خود را طی کند. بیماری‌های آن را نمی‌توان با نسخه‌های توسعه‌یافته غرب پیچید. بسیاری به این نتیجه رسیده‌اند. «مفهوم تغییر باید از نیروهایی باشد که از دل خود جامعه درآیند». نمونه‌ای دیگر از هاروارد بیاوریم: «باید دانست که کشور توسعه‌نیافته نمی‌تواند برای توسعه به نظریات اقتصادی محض تکیه کند». نظریه‌های اقتصادی درباره جوامع سنتی در عمل نارسا و غیرواقع‌بینانه از کار در می‌آید. 


سومین مسئله مهم را از آقای کرباسچی نقل کنم. مصاحبه کرده‌اند و گفته‌اند در تاریخ 14 دی 1392 با تجارت فردا که «ما جوانان خوب و معتقدی بودیم که انقلاب کردیم و دستاوردهای زیادی هم داشتیم اما نمی‌دانستیم برای حفظ دستاوردها غیر از متعهد‌بودن باید تخصص هم داشته باشیم. انقلاب دستاورد ما بود. در دهه 60 افراد معتقد و متعهد بر کرسی نشستند اما متخصص نبودند آنها با آزمون و خطا بنای رویه‌های غلطی را گذاشتند که کودک امروز دارد تاوانش را می‌دهد... توسعه مانند جاده علامت‌هایی می‌خواهد که همه توانایی خواندنش را داشته باشند. یکی از سوءتفاهم‌های موجود این نکته است که جلوه‌های ظاهری را با توسعه یکی گرفته‌اند. فکر می‌کنند اجرای پروژه توسعه است». شهر تهران با این ترتیب کنونی از بین می‌رود. بورژوازی کج‌کارکرد مسکن که از سال‌های 85 ،86 به این طرف بیشتر هم شده، شهرهای ما را نابود می‌کند. اما توسعه چگونه اتفاق می‌افتد؟ «روستو» یک نظریه پنج‌مرحله‌ای دارد. کشورهای شرق آسیا این نظریه را با شرایط خودشان متعادل کرده و تطبیق داده‌اند. ما هم یک ایده اولیه از مالزی گرفتیم و کامل کردیم که در سال 2002 منتشر شده است. می‌گوید عنصر جامعه ابتدایی کار است. در جامعه کشاورزی زمین هم اضافه می‌شود. در مرحله بعدی کشاورزی و معدن‌کاری است؛ یعنی سرمایه هم اضافه می‌شود. جامعه صنعتی مرحله بعد است: کار، زمین، سرمایه و کارآفرین نوآور. این‌قدر کارآفرین را که شون پیتر مطرح کرده مبتذل کرده‌ایم که معنای آن از بین رفته. خصوصیات آن این است که نوآور باشد. دولت‌ها باید حواسشان به این کارآفرین باشد. از یک واحد صنعتی 1077 تا طبق اسناد رسمی ایجاد شده. در نمایش ما بحث کارآفرینی را مطرح می‌کنیم. واژه را مبتذل کردیم. باید به آن پسوند کارآفرین نوآور را اضافه کنیم. شون پیتر می‌گوید توان سازمان‌دهی باید داشته باشد کارآفرین. در کشور ما کرونا، سیل و... این بلایا آمد. دیدیم که سازمان‌دهی نداریم. شون پیتر می‌گوید یک سازمان برای فرایند اجرائی نیاز است. 1077 واحد صنعتی؛ ماشین‌آلات هم می‌آوریم. بعد الیاف هم ارز می‌خواهد به نخش هم ارز می‌دهیم؛ یعنی یک سازمان‌دهی را 1077 بار کپی کردیم بی‌هیچ نتیجه‌ای. می‌رسیم به صحبت‌های قبلی که ذکر کردیم. بدون اقتصاد مقیاس تحقیق و توسعه اتفاق نمی‌افتد. به چیزهای قبلی اضافه کنید اطلاعات و اینفورمیشن.92.3 درصد صنایع ما در مرحله بدوی هستند. عنصری دیگر هم اضافه کنید: اطلاعات، فناوری و سوم انباشت دانش ضمنی. در مرحله آخر و جامعه پساصنعتی یک عامل اضافه می‌شود: دانش. دانش‌بنیانی که ما می‌گوییم نمایشی است در ایران. این مراحل طی شده؟ شوماخر در کتاب خود می‌گوید کوچک زیباست؛ اما در ارتباط با بزرگ یعنی با شبکه دانش. این مراحل را در ایران طی نکرده‌ایم. یک مثال از توسعه و بعد شرایط ایران بزنم. مثال‌ها در پنج کشور مشابه هم هست. در کره گروهی مستقل از دولت برای برنامه‌ریزی تشکیل شد. یک چشم‌انداز فقط داشتند تا 2010. فکر می‌کنم ما صدتایی چشم‌انداز داریم. هدف آن هم این بود: کشور کره از کشوری با استخوان‌بندی کشاورزی عقب‌مانده تبدیل به صنعتی مدرن شود و تمام. بدون تعیین هیچ شاخصی. روی چند قسمت تکیه کردند. یک اینکه اساس توسعه صنعتی ماشین‌آلات است. به قول استاد نقی‌زاده ژاپن 200 کتاب را ترجمه کرد چین 500 تا کتاب را. ما هنوز شون پیتر را ترجمه نکرده‌ایم. از کینز یک کتاب داریم! کتاب‌های اساسی را نداریم. آدام اسمیت را ترجمه نکرده‌ایم! یک گزینش فقط از «ثروت ملل» داریم. از «ریکاردو» فکر کنم یک کتاب هست. ما متون اساسی را نداریم. آبشار فناوری از ماشین‌آلات فواره می‌زند. عموما آلمان و سوئد و آمریکا را بررسی کردند. دموکراسی بعد از صنعتی‌شدن اتفاق می‌افتد و نمونه‌های آن را فوکویاما مبسوط آورده است. دموکراسی ظاهری به فساد منتهی می‌شود. پس به این می‌رسند که ماشین‌آلات مشتری ندارد. خودرو و کشتی‌سازی را انتخاب می‌کنند. این صنایع هم صنعتی و هم نظامی است. اینها البته بدون ارتباط با دنیا نشدنی است! اما نوع نگاه مهم است. در تایوان ماشین‌سازی و الکترونیک، در سنگاپور الکترونیک و پتروشیمی. در چین همه به علاوه ساختمان‌سازی. ما پنج هزار انبوه‌ساز داریم، از چین می‌خواهیم بیاوریم. توسعه بدون صنعت ممکن نیست. برای ابن‌خلدون هم صنعت مهم بوده است. کینز هم از او استفاده می‌کند. در مقدمه ابن‌خلدون می‌گوید در جلد دوم که صنایع به ناچار باید با علم پیوند داشته باشند. می‌گوید بحث‌های نظری در خدمت کارهای عملی است. در فصل دیگری می‌گوید صنایع به پیشه‌کنندگان آنها خرد خاصی می‌دهد. در فرهنگ لغات عمید، خرد به معنای آن آمده است که قدرت تشخیص و ادراک خوب از بد با خیر از شر است. آلمان خانم مرکل با چپ‌ها دو هزار صفحه تفاهم‌نامه نوشتند و مملکت را اداره کردند. این خردمندی ناشی از صنعتی‌شدن است. علم باید به همراه صنعت باشد. ترس آمریکا از چین برای چیست؟ این ترس را از روسیه ندارد. راز دیگر این است که پیشرفت صنعت هنگامی میسر است که دولت خواستار آن باشد و تا جایی که دولت خواستار آن نباشد هیچ تناسبی نخواهد داشت؛ زیرا دولت بزرگ‌ترین بازار است و هر‌چه در آن رواج یابد بزرگ‌ترین رقم را نشان خواهد داد و اگر همه مردم خواستار صنعت باشند کوچک خواهد بود (ابن‌خلدون). درباره ایران بگوییم.

اول آنکه باید تاریخ را بخوانیم. ما عقب افتادیم. تا دوره سامانیان قدرتی داشتیم. دانشمند داشتیم. از یک دورانی، یعنی از هجوم سلجوقیان و غزنویان انبوه دانشمندان ما رو به کاستی گذاشت و اصلا تمام شد. دوران افول دانش اسلامی اختراع چاپ در اروپاست. با اختراع چاپ بسط دانش به دلیل ارزان‌ترشدن آن بیشتر شد. در سفرنامه تاورنیه یا شاردن می‌خوانیم که به شاه‌صفی دوم کتاب نشان می‌دهد، شاه خوشش می‌آید و می‌گوید بخریم. شاردن می‌فهمد اشکال کار کجاست. شغل کاتبان از میان می‌رفت و بسط دانش هم گران می‌شد و این نقطه افول است. افول دانش افول فنون را هم در پی داشت. ساعت حدود 1400 یا 1500 میلادی اختراع می‌شود. گسترش پیدا می‌کند و 150 سال بعد تاورنیه می‌گوید یک ساعت را که یک سوئیسی ساخته بود به شاه ایران هدیه می‌کنند. شاه با یک زنجیر طلا زیر عبایش قایم می‌کند. اینجا باب فساد باز می‌شود. خارجی‌ها به درباریان ساعت رشوه می‌دادند. کم‌کم از علوم و غنون عقب افتادیم. تولید دیگر بحث ما نبوده است. تولید بزرگ‌مقیاس کم‌کم بحث می‌شود. توماس مان اولین کسی است که مرکانتلیست است (1571 تا 1641).

کتابی دارد که در آن می‌گوید مادام که صادرات کل نسبت به واردات کل فزونی داشته باشد، خروج پول از کشور از راه هر یک از رشته‌های تجارت زیانی در بر ندارد. در کتاب دیگر مي‌گويد درباره خزانه امپراتوری انگلیس با تولید کالا ثروتمند نمی‌شود و صادرات مهم است و کشوری که بخواهد صادر کند البته باید تولید کند. ولی تولید به خودی خود مهم نیست. استعمار هم پایه‌اش همین است. توصیه دیگری هم می‌کند؛ کالاهای انگلیس توسط کشتی‌های انگلیسی حمل شود که حق بیمه هم به انگلیسی پرداخت شود. پس شد: تولید، تولید صنعتی. کره را می‌گویم. ابتدا فولاد را به‌عنوان منبع تغذیه دیگر صنایع می‌دانستند. به دلیل تولید خودرو، کشتی و لوازم خانگی. عالی‌خانی هم به فولاد توجه داشت. اما آنها ورق را تولید کردند ما تیرآهن؛ یعنی برای ساخت‌وساز نه برای تولید. برای ماشین‌آلات گفتند نیاز است که بازار برای آنها درست شود. خودرو را برای این می‌خواستند. در شرق آسیا چهار نظریه تلفیق استادانه شد: توسعه شون پیتر، نظریه بازار و دولت پولانی، نظریه فردریک لیست برای بنگاه‌های نوزاد و نظریه هیرشمن. ایرما ادلمن این بحث را درباره کره باز می‌کند. می‌گوید انتخاب این صنایع بیشترین بازتوزیع را دارد. در ادبیات توسعه اینهاست که ما به نرم‌افزار کاری نداریم. نرم‌افزار از پشتش می‌آید. این مطلب مهم بود که این دیدگاه چطور انتخاب شده است. در آنجا هم فساد بوده است. منتها به جایی که ما توانستیم برسیم در فساد نرسیدند. چرا خودرو را انتخاب کردند؟ در سال 2012 نشان می‌دهند که 38 درصد صنایع را خودروسازی در اختیار گرفته است. دولت کره به بحث مالی هم نظر داشته. بر اساس اصل انتخاب و تمرکز انتخاب و متمرکز می‌شود و منابع مالی آنها را از جاهای مختلف تأمین می‌کند. مجلس در ایران آمد قانون برای خودرو تصویب کرد. با واردات خودرو می‌خواهیم کیفیت را بالا ببریم. در زمان قبل هم همین بحث را کردند. همین بحث با همین الگو. به جایی رسید که کشور بدهکار شد و اعتبار کشور در قسمت مالی جهانی از بین رفت. در زمان جنگ اعتبارات اسنادی ما را روی چشم می‌گذاشتند. بر سر اجبار آمدند قانون خودرو را نوشتند. عنوانش را باید با کامیون حمل کنی. چگونگی محاسبه حقوق و عوارض گمرکی فلان فلان فلان. موسوم به قانون خودرو در سال 1371. این ماشین‌های چینی که امروز جولان می‌دهند. در سال 1374 چینی‌ها یک قانون برای خودرو نوشتند و حالا اینجا هستند که می‌بینیم. سه سال روی آن کار کردند. شش صفحه است کلا. هیچ جزئیاتی ندارد و کم‌کم جزئیات پیدا می‌کند. بستر صنعت دانش است. ما در مشروطه و انقلاب ناپخته ماندیم. در ظرف دیوان‌سالاری قبلی گذاشته شد. الان که مسائل ما به مراتب بیشتر است. ما نمایش می‌دهیم فقط. ما این همه نساجی داشتیم، نخش را باید وارد می‌کردیم. آرتور لوئیس برای غنا مقاله‌ای نوشته است؛ در اینجا می‌گوید که قبول ندارم علم اقتصاد بتواند معیارهای خوب و بد برای برنامه را تولید کند، بلکه عقل سلیم و تجربه است که معیار می‌دهد. کره نهاد فراقوه‌ای برنامه‌ریزی اقتصادی را تمهید کرد. بعد سنگاپور و مالزی و سپس چین همین کار را کردند. در چین سال 2005 این نهاد کارخانه‌های سیمان را که دو هزار تا است می‌گوید زائد است و باید مرج شوند یا بفروشند یا هر کاری می‌خواهند بکنند. 12 تا 17 تا اصلی است. ما همین‌طور داریم کارخانه سیمان درجه دو را افزایش می‌دهیم. در ایران کار به جایی می‌رسد که سه‌هزارو 200 میلیارد دلار ما منابع ارزی مستقیم و غیرمستقیم داشتیم. دولت کره برای صنايع هدف یارانه هم داده است. اما اینجا چه شد؟ ما بی‌برنامگی را نشان دادیم. این اعداد تکان‌دهنده است. ما روی بعضی شرکت‌ها کار کردیم؛ مثلا روغن‌نباتی. سال 1396 وزارت صمت. 106 واحد بودند. 87 تا در دست اجرا. 193 تا در جمع. ارزهای بانک مرکزی می‌گوید شش‌میلیارد‌‌و 400 میلیون دلار ارز گرفته‌اند؛ یعنی قدرت تعریف دولت هم نداشتیم. 350 واحد دارای پروانه بهره‌برداری ماشین لباسشویی و تلویزیون. یک‌میلیارد‌و 280 میلیون دلار ارز گرفتند. فولاد واقعا شاهکار است؛ هزارو 44 تا هستند؛ تولیدکنندگان ورق، میلگرد، مفتول نبشی گروفيل؛ یک‌میلیارد‌و 600 میلیون دلار ارز گرفته‌اند. در دارو به همین ترتیب. یک بیسکوییت‌ساز 28 میلیون دلار ارز می‌گیرد از میان چهار هزار و خورده‌ای. خودرو، قطعه‌سازان. در دارو سه میلیارد دلار دادیم. اسم این توسعه است؟ اصلا چنین اسمی می‌شود برای این گذاشت؟ دارو. آمارش مال 1397 است. یک قرص مثل استامینوفن را 53 تا از 144 تا تولید می‌کنند. همه موادش را هم از چین می‌آورند. اینها 80 درصدش لیبلینگ است. از نظر تعداد واحدهای کل کشور در پایان اسفند 96، نزدیک 80 درصد آنها فناوری پایین و متوسط پایین است. ولی بقیه‌اش هم فکر نکنید بالاست؛ مونتاژ است. 79.1 درصد کل اشتغال اینها در رده‌های پایین و متوسط پایین است. ما با این روند در منطقه هم کاری نمی‌توانیم بکنیم. از فرق سر تا نوک پا وابسته است. سال 93 تا سال 98 ارزش ماشین‌آلات نو 23 میلیارد ارز با معافیت گرفته‌اند. حالا از اول کار حساب کنید چقدر می‌شود. اما گزارش بنزین ما؛ دو منبع وجود دارد برای ارقام؛ بانک مرکزی و داده‌های ترازنامه انرژی وزارت نیرو. بانک مرکزی از سال 1352 تا 1396 موجود بود. به سختی قیمت ارزی را در‌آوردیم و روی فقط دو محصول. معادل ارزش دلاری مصرف بنزین‌مان چقدر است؟ این گزارش با همکاری آقای حسن‌تاش شکل گرفت. قیمت فوب را درآوردیم. میزان مصرف بنزین از سال 1367 داریم. قیمت را از 1380. میزان ارزش دلاری مصرفی ما 186 میلیارد دلار است بر اساس بانک مرکزی. همه را دود کردیم رفت هوا. یک ریال هم مدیریت نشده است برای تولید. راه‌حل قضیه این است که نظام قانون‌گذاری فرا‌قوه‌ای و منتخب باشد و از میان افراد خردمند.