هفته گذشته کمپینی به عنوان «فرزندت کجاست» در شبکه‌های مجازی راه‌اندازی شد به این امید که مسئولان و مدیران اجرایی کشور با شفاف‌سازی از زندگی خود و فرزندانشان، آن را در ترازوی قضاوت مردم قرار دهند. هنوز ساعاتی از راه‌اندازی این کمپین نگذشته بود که برخی از مسئولان بلندپایه کشور با پیوستن به آن و ارائه شرح حالی از وضعیت زندگی فرزندانشان به این پویش روی خوش نشان دادند.
شدت استقبال از کمپین فرزندت کجاست از سوی مسولان آن چنان زیاد بود که در ذهن اغلب مخاطبان این ذهنیت را ایجاد می‌کرد که گویی برخی از مسئولان سعی دارند با پیوستن به این کمپین و شفاف‌سازی زندگی خود و فرزندانشان، گوی سبقت را از یکدیگر بربایند.
آنچه بیشتر از استقبال مسئولان از این پویش به چشم آمد اظهارنظرهای عوام‌فریبانه و دور از واقعیت برخی مسئولان در تشریح وضعیت زندگی فرزندانشان بود. با نگاهی گذرا به اظهار نظر، نوشته‌ها و توییتی‌های مسئولانی که به این پویش روی خوش نشان دادند در می‌یابیم که اغلب آنان سعی دارند زندگی فرزندانشان را بسیار عادی و معمولی و حتی پایین‌تر از سطح معمول جامعه نشان دهند و با بوق و کرنا کردن شرایط معمولی زندگی فرزندانشان و استناد به آن داعیه پاکدستی کنند. رویه‌ای که نه تنها خوشایند عامه مردم نیست، بلکه بسیاری از آنان آن را رویه‌ای پوپولیستی و مذموم می‌دانند و حتی این اظهار نظرهای غیر واقعی و دور از ذهن را توهین به شعور مخاطب فرض می‌کنند.
مسئولی اعلام کرده است پسر من فوق لیسانس است و در تهران زندگی می‌کند، دیگری گفته است: دختر من لیسانس و خانه‌دار است، آن دیگری در این کمپین اعلام کرده که دو دخترش در ایران روزگار می‌گذرانند و دیگرانی گفته‌اند که فرزندانشان در شیراز، قم و مشهد زندگی می‌کنند. آن یکی با داشتن 7 فرزند، فقط شرح حال 3 فرزند را توییت کرده و آن 4فرزند دیگرش را سانسور کرده است. آن دیگری نوشته است که دخترش با موتور به سر کار می‌رود، از بس که پول ندارد.
براساس گفته‌های مسئولانی که به کمپین فرزندت کجاست پیوسته‌اند فرزندان اغلب آنان تحصیلکرده‌های بیکاری هستند که در یک خانه اجاره‌ای در داخل کشور زندگی می‌کنند! یا در بهترین شرایط در یک شرکت خصوصی مشغول به فعالیت هستند و با مشقت گذران زندگی می‌کنند! اغلب آنان فاقد شغل دولتی هستند و بسیاری از دختران و عروس‌های آنان نیز با وجود تحصیلات عالیه در بهترین دانشگاه‌های خارجی و داخلی بیکار یا مشغول بچه‌داری هستند! حتی یکی از آنان به بیکاری یا کار در یک شرکت معمولی رضایت نداد و پا را فراتر گذاشت و ادعا کرد فرزندش «چوپان» است. حتی زمانی که رسانه‌ها عکسی از فرزندش را در یک دامداری بزرگ منتشر کردند و ادعا کردند فرزند وی صاحب دامداری بزرگ و پیشرفته‌ای در شمال غرب کشور است، وی با تکذیب آن و اصرار به چوبان خواندن فرزندش حجت را بر همگان تمام کرد که تنور عوام‌گرایی و پوپولیستی در آسمان تیره سیاست ایران همچنان داغ است و بسیاری از مسئولان با نگاهی سطحی و مذموم همان رویه‌ای را در پیش گرفتند که چند سال قبل برخی با طرفداری از یک شخص و جریان خاص و با به قدرت رساندن آن لطمه‌ای جبران‌ناپذیر به تمام ابعاد کشور از جمله فرهنگ هنر، سیاست، اقتصاد و ... تحمیل کردند. جوری که کشور هنوز متاثر از بازخوردهای منفی آن است.
اگر چه کمپین فرزندت کجاست؟ از سوی برخی از مسئولان با استقبال مواجه شد، اما واکنش بسیاری از مسئولان به این کمپین از سوی مردم با اقبال مواجه نشد و حتی در مواردی شفاف‌سازی آنان در مورد فرزندانشان به سوژه‌ طنز برخی از کاربران فضای مجازی تبدیل شد. بسیاری از آنان شیوه پیوستن و اظهار نظر برخی مسئولان در جواب کمپین مذکور را عوام‌فریبانه و مضحک می‌دانند.
یکی از کلیدواژه‌هایی که در کلام اغلب مسئولانی که به این پویش پیوسته‌اند به چشم می‌خورد اصرار آنان به نداشتن شغل دولتی فرزندانشان و همچنین تاکید بر زندگی آنان در داخل کشور است. بسیاری از کاربران فضای مجازی در واکنش به اصرار برخی از مسئولان به نداشتن شغل دولتی فرزندانشان بر این باورند که نداشتن شغل دولتی شاخصی برای پاکدستی به حساب نمی‌آید، چرا که حقوق دولتی هیچ‌گاه آقازاده‌ها را اقناع نخواهد کرد و آنان با استفاده از رانتی که پدرانشان ایجاد کرده‌اند، مشغول تجارت در سطح بین‌الملل هستند و نه تنها فعالیت اقتصادی مذموم آنان نفس اقتصاد را بریده‌ بلکه از این طریق میلیاردها تومان پول نیز به جیب‌هایشان سرازیر می‌شود. حتی در مواردی خبر احتکار اقلام ضروری مانند دارو از سوی آنان بر تارنمای رسانه‌ها نقش می‌بندد.
یکی دیگر از مواردی که در توییت اغلب مسئولان به چشم می‌خورد تاکید آنان بر زندگی فرزندانشان در داخل کشور است. بسیاری از آنان با افتخار از این می‌گویند که فرزندان آنها در داخل ایران هستند و حتی در این ماجرا سعی دارند از یکدیگر سبقت بگیرند.
بسیاری از مردم بر این باورند محل زندگی هر فردی جزء حقوق شهروندی و در حوزه زندگی خصوصی و شخصی افراد است و این موضوع هیچ‌گاه ملاک محکمی برای خادم یا خائن بودن یک فرد محسوب نمی‌شود. مگر در مواردی که آنان از رانت پدران خود استفاده کنند و امکانات دولتی را برای پیشبرد مقاصد و اهداف شخصی خود به خدمت بگیرند، در حالی که دیگران از داشتن آن امکانات محروم هستند.
یک استاد دانشگاه و فعال سیاسی نیز در یادداشتی که چند روز پیش در این زمینه در روزنامه آفتاب یزد منتشر کرد به این موضوع پرداخت. «صادق زیباکلام» در بخشی از یادداشت خود با بیان اینکه من در ماهیت چنین چیزی لایه‌های خاصی از پوپولیسم می‌بینم، حواس‌مان باشد اسیر چنین جریانی نشویم. می‌گوید: «امروز ژست‌هایی که سوغات مارکسیست‌ها به ماست را به ارث می‌بریم، به‌ این معنا که اگر کسی در گذشته فقیر بوده در جنوب شهر زندگی کرده، حتما مسئول شایسته و بزرگواری است و اگر کسی در جردن و سعادت‌آباد بوده، آدم خائن و وطن‌فروش. ای کاش کمی عمیق‌تر فکر و افق اندیشه‌مان را گسترده کنیم. می‌بایست یاد بگیریم ملاک انتخاب یک کتاب خوب، قضاوت از روی جلد آن نیست. ممکن است همه فرزندان یک مسئول در واشنگتن باشند و همه فرزندان مسئول دیگر در اصفهان یا قم یا تهران یا... از کجا معلوم که مسئول دومی به کشور خدمت می‌کند؟ و از کجا معلوم مسئول اولی که همه فرزندانش در خارج کشور هستند، خادم نیست؟ به چه دلیل اگر کسی فرزندانش در اسلامشهر و شوش زندگی می‌کند، لزوما به کشور وفادار است و اگر فردی فرزندانش در پاریس است به ایران خیانت می‌کند؟
من معتقدم که نباید تسلیم این گونه فضاهای پوپولیستی شویم. چه کسی ملاک خادم و خائن بودن را حضور فرزندان مسئولین در واشنگتن و تهران تعیین کرده است؟ چرا باید کسی را که تاکنون از کشور خارج نشده باشد خوب بنامیم؟ چرا فکر می‌کنیم هر کس که ثروتمند باشد فاسد است و اگر مستضعف، حتما شخص درستی است. تسلیم این غوغاسالاری‌ها و عوام‌فریبی‌ها نشویم.
ای کاش خیلی از مسئولینی که فرزندانشان در داخل کشورند به اندازه برخی از مسئولین که فرزندان‌شان خارج از کشور هستند، خدمت می‌کردند. ملاک، درست بودن آدم‌هاست نه‌ این که ببینیم فرزندان فلان شخص در کجا زندگی می‌کنند، یا مدل حجاب همسر فلان مسئول چگونه است یا او مستحبات را انجام می‌دهد یا خیر؟ به نظر من چنین ملاک‌هایی به اندازه کافی رنگ باخته‌اند. کم نبودند کسانی که در انقلاب حضور داشتند اما بعدها شروع به مال‌اندوزی کردند. از آن سو کم نبودند کسانی که به جنگ نرفتند اما زندگی سالم‌تری داشتند.»
این پویش به درستی نشان داد که هنوز برای برخی از سیاستمداران کشور دوره قرار دادن مردم در تله عوام‌فریبی به پایان نرسیده است. به نحوی که بسیاری از آنان برای جلب حمایت‌های مردمی سعی دارند به سخنان کلی، مبهم، غیرعلمی و تهییج عوام‌گرایانه جامعه و موج سواری روی احساسات مردم متوسل ‌شوند.
اکنون که برخی از مسئولان و مدیران اجرایی کشور با استفاده از کوچکترین فرصتی با فرافکنی و حرف‌های عوام‌فریبانه و دور از واقعیت به دنبال دسترسی به اهداف خود هستند، به نظر می‌رسد وقت آن فرارسیده است که با زدودن زنگار از افکارمان، در تله پوپولیست‌ها نیفتیم. نگاهمان را عمق ببخشیم و با تشخیص سره از ناسره به ورطه عوام‌فریبی و نگاه سطحی سقوط نکنیم.