نویسنده : جوزف هنریش / مترجم: جعفر خیرخواهان

جوزف هنریچ، استاد دانشگاه هاروارد و رئیس گروه زیست‌شناسی تکاملی انسان در این دانشگاه است. مطلب حاضر بر اساس ایده هنریش از خرد جمعی نوشته شده است. او در کتاب سال2016 خود با عنوان «راز موفقیت ما: چگونه فرهنگ باعث تکامل انسان می‌شود، گونه‌های ما را اهلی می‌کند و ما را باهوش‌تر می‌کند» و همچنین در کتاب سال2020 خود با نام «عجیب‌ترین مردم در جهان: چگونه غرب از جنبه روانی عجیب و غریب و به ویژه ثروتمند شد؟»  این ایده را آورده است. او نشان می‌دهد چگونه تاریخ اقتصادی یک الگوی روان‌شناختی انکارناپذیر را برای ما آشکار می‌سازد.

هنگامی که کالوین کولیج رئیس‌جمهور آمریکا قانون جانسون-رید را در سال 1924 امضا کرد، او چشمه نبوغ آمریکایی را از بین برد. سیاست جدید با کاهش مقدار سهمیه‌های مهاجرتی 1921، درصدد بازگشت به همگونی قومی آمریکای 1890 بود. نتیجه این قانون کاهش شدید مهاجرت از اروپای شرقی و ایتالیا و ممنوعیت مهاجران آسیایی شد. دو اقتصاددان پترا موزر و شموئل سان، با ارزیابی تاثیر این قانون نشان دادند چگونه با کاهش شدید و گزینشی مهاجرت، نوآوری آمریکا در برخی رشته‌های علمی، ازجمله امواج رادیویی، تشعشعات و پلیمرها - حوزه‌هایی که مهاجران اروپای شرقی تا پیش از سال 1924 در آنها مشارکت داشتند، متوقف شد. نه تنها ثبت اختراع در 36حوزه علمی به میزان دوسوم کاهش یافت، بلکه پژوهشگران متولد آمریکا نیز خلاقیت کمتری داشتند و 62درصد کاهش ثبت اختراع تجربه شد. دانشمندان آمریکایی بینش‌ها، ایده‌ها و دیدگاه‌های تازه‌ای که لزوما با ورود مهاجران جریان می‌یابد، از دست دادند.

این تحلیل همچنین ثابت می‌کند مهاجران باعث خلاق‌تر شدن ساکنان قبلی آمریکا شدند. نیکولا تسلا،‌ زاده صربستان که در امپراتوری اتریش بزرگ شد، به جورج وستینگهاوس، یک نیویورکی که والدینش از وستفالیا مهاجرت کرده بودند، قطعه کلیدی غایب در سیستم برق‌رسانی او بر اساس جریان متناوب برق را ارائه کرد (تسلا 100اختراع دیگر نیز به ثبت رساند).

 

رئیس‌جمهور جانسون در سال1964 هنگام پایان دادن به سهمیه‌های وضع‌شده در دولت‌های هردینگ و کولیج اظهار کرد: «امروز، با امضای من، این نظام باطل می‌شود... مردان دارای مهارت و استعدادهای موردنیاز، چون از اروپای شرقی یا جنوبی یا قاره‌های در حال توسعه می‌آمدند، از ورود به آمریکا منع شده بودند.» در اواسط دهه1970، نوآوری آمریکا دوباره با شدت از سوی مهاجرانی تقویت شد که اینک از مکان‌هایی مانند مکزیک، چین، هند، فیلیپین و ویتنام می‌آمدند. از سال1975 تا 2010، هر 10هزار مهاجر اضافی 22درصد حق ثبت اختراع بیشتر هر پنج سال ایجاد کردند. دوباره، نه تنها مهاجران نوآوری کردند، بلکه انرژی خلاق مردم آمریکا را نیز برانگیختند. مهاجرت به آمریکا تنها یکی از نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد چگونه تعاملات ذهن‌های مختلف - خردهای جمعی ما - باعث نوآوری و درنهایت رشد اقتصادی می‌شود. بر خلاف اسطوره نابغه قهرمان تنها، تقریبا همه نوآوری‌ها - ازجمله حق اختراع‌های آمریکا - از طریق بازترکیب ایده‌ها، شیوه‌ها، تکنیک‌ها و روش‌های تفکر موجود، اغلب با مقدار زیادی خوش‌اقبالی به‌وجود می‌آیند. برای مثال، لری پیج دانشجوی جدید تحصیلات تکمیلی در استنفورد در یک تور شهر سانفرانسیسکو با راهنمایی سرگئی برین مهاجر یهودی روسی دانشجوی سال دوم تحصیلات تکمیلی شرکت کرد.

پیج و برین با همکاری یکدیگر، گوگل را با ترکیب خزنده‌های وب موجود با رتبه‌بندی صفحات بر اساس محبوبیت، تحویل ما دادند؛ ایده‌ای که از تعداد استنادهای دانشگاهی الهام گرفت (والدین هر دو مخترع استاد دانشگاه بودند). وقتی شبکه‌ای از افراد دارای مهارت‌ها، آموزش‌ها، آداب و رسوم و روش‌های مختلف تفکر با هم تعامل داشته باشند و آزادانه آنچه را که می‌دانند، باور دارند و می‌توانند انجام دهند به اشتراک بگذارند، خردهای جمعی فعال می‌شود.

 

با خرد جمعی می‌توان توضیح داد چرا شهرهای بزرگ‌تر و پرجمعیت‌تر نوآوری‌های بیشتری به ازای هر فرد تولید می‌کنند و چرا نزدیکی جغرافیایی، فناوری‌های ارتباطی (مانند نوشتن)، پیوندهای اجتماعی و انجمن‌های حرفه‌ای باعث نوآوری و پیشرفت علمی می‌شود. به‌طور مشابه، با تمرکز بر جوامع بدون شهرها یا فناوری‌های صنعتی، خرد جمعی به توضیح این نکته کمک می‌کند که چرا ملت‌های جزیره‌ای پرجمعیت‌تر و مرتبط‌تر اقیانوس آرام، در زمان تماس اروپایی‌ها، فناوری‌های ماهی‌گیری بزرگ‌تر و پیچیده‌تری داشتند.

طی هزاره گذشته، گسترش خرد جمعی را می‌توان در شتاب‌گرفتن نوآوری در اروپا و سپس در سراسر جهان مشاهده کرد. در آغاز قرون وسطای میانی، شهرهای اروپایی شروع به رشد و تکثیر کردند؛ چون رودخانه‌های تجاری آنها را به شبکه‌ها تبدیل کردند. صنعتگران سیار، بازرگان، راهبان و دانشمندان به مراکز شهری سرازیر شدند و دانش خود را به کارگاه‌ها، بانک‌ها، اصناف و دانشگاه‌های مختلف آوردند. پس از سال1450، چاپخانه‌ها شروع به انتشار کتاب‌ها و جزوه‌ها کردند و با اصلاحات پروتستانی، تعداد زیادی از مردم خواندن را آموختند - ذهن‌های بیشتری در مکان و زمان به هم متصل شدند. کتابخانه‌های عمومی، خدمات پستی و دایره‌المعارف‌ها ذهن دانشمندان، مهندسان و سازنده‌ها را به هم متصل کرد. در آستانه انقلاب صنعتی در انگلستان قرن هجدهم، کشورهایی که «انجمن‌های فلسفی» - کلوپ‌های اجتماعی علاقه‌مند به ایده‌های جدید - بیشتری داشتند هر دهه حق ثبت اختراع بیشتر و نیز تعداد برندگان جوایز بیشتری در نمایشگاه جهانی ۱۸۵۱ ایجاد کردند.

زیربنای خردهای جمعی بزرگ و به‌هم‌پیوسته در یک روان‌شناسی فرهنگی غیرعادی، مجموعه‌ای از انگیزه‌ها، باورها، نگرش‌ها و گرایش‌ها قرار دارد. اینها شامل ذهن باز و گشودگی به بیگانگان، تمایل به اعتماد به غریبه‌ها، آمادگی پذیرش ابداع و نوآوری و فردگرایی عمیق – تعهد به قضاوت خود و دیگران بر اساس ویژگی‌های شخصی، نیات و دستاوردها و نه وابستگی‌های قومی، روابط خانوادگی، مذاهب یا کاست‌ها است. در اروپای قرون وسطی، نیروهای طرفدار تساهل با این واقعیت تشخیص داده شدند که مراکز شهری مایل به حفظ جوامع یهودی خود - برای مثال، خودداری از کشتارها - گسترش و رونق بیشتری یافتند: عدم تساهل هزینه بالایی داشت. بعدا، در آمریکای مستعمره، آزمایش ویلیام پن با آزادی مذهبی، باعث جذب کواکرها، یهودیان، پروتستان‌های فرانسوی و فرقه مسیحی آمیش‌ به پنسیلوانیا شد که باعث شد فیلادلفیا نسبت به شهرهای رقیب کمتر بردبار خود مانند بوستون شکوفاتر شود. در آمریکای اواخر قرن بیستم، شهرهایی که تمایل بیشتری به تجلیل از تنوع داشتند با شاخص‌های بوهمی (هنرمندان) یا تنوع قومی مشخص می‌شدند و نسبت به رقبای مشابه، اما کمتر آزاداندیش و روشنفکر خود، نوآور‌تر بودند.

این روان‌شناسی فرهنگی از کجا آمده و چرا طی زمان تغییر می‌کند؟

با کمال تعجب، به نظر می‌رسد کلیسای کاتولیک رومی قرون وسطی ناخواسته نقش مهمی در تغییر جهان اجتماعی مردم ایفا کرده است و راه را به روی الگوهای روان‌شناختی جدید باز کرد. کلیسا، در طول قرون وسطی، بسته‌ای از ممنوعیت‌ها و توصیه‌ها درباره ازدواج و خانواده را منتشر کرد که به آرامی اقوام، قبیله‌ها و شبکه‌های خانوادگی اروپا را منحل کرد و در نهایت خانواده‌های هسته‌ای را عمدتا تک‌همسری باقی گذاشت. افراد با از دست دادن امنیت و محدودیت‌ شبکه‌های خویشاوندی بسته، مجبور به تشکیل انجمن‌های داوطلبانه جدید، ازجمله اصناف، شهرک‌های هیات امنایی، شهرهای آزاد و دانشگاه‌ها شدند که امنیت شخصی، بیمه متقابل و احساس هویت فردگرایانه‌تر را فراهم می‌کرد.

این انجمن‌ها برای جذب اعضا نسبت به رقبای خود، هرچه بیشتر هنجارهای غیرشخصی و اصول بی‌طرفانه‌ای اتخاذ کردند که به افراد حقوق، تعهدات و امتیازات فردی می‌داد. در یک فرآیند پویا، طی قرن‌ها رقابت بین‌گروهی، شیوه‌های فرهنگی، باورها و جهان‌بینی‌ها به سمت گسترش دایره اجتماعی به روش‌هایی سوق داده شد که خرد جمعی را تغذیه می‌کرد؛ درحالی‌که عقبگردها زیاد بود (و باقی می‌ماند)، تمایل به عدم تساهل، بی‌اعتمادی و انحصارطلبی کاهش یافت؛ چون در رقابت با کسانی که افکار گسترده‌تر و در نتیجه نوآورتر داشتند، شکست می‌خوردند.

برای شکوفایی و رقابت‌پذیری سازمان، شهر یا ملت، باید به پرورش و تغذیه خردهای جمعی خود با تجلیل از تنوع، استقبال از افکار نو و گشودن درهای خود به روی افراد خارجی و بیگانه ادامه دهیم.