مجید محققیان- سردبیر: این ترس اما ناگهانی پدید نیامده است. بازخوانی دادههای بانک مرکزی نشان میدهد میانگین قیمت هر مترمربع مسکن در تهران در اسفند ۱۴۰۲ از مرز ۸۵ میلیون تومان عبور کرد؛ رشدی بیوقفه، برخلاف توان درآمدی خانوار. همانجا که سقفهای شهر بالا رفت، سقف آرزوهای طبقه متوسط کوتاهتر شد. آمار رسمی نشان میدهد که در سال ۱۴۰۲ تنها ۸ درصد از متقاضیان واقعی مسکن توانستند از وامهای خرید بهرهمند شوند. بقیه؟ در صف ماندند، منصرف شدند، یا به اجارهنشینی مادامالعمر تن دادند.
اما چرا مردم از وام، این ابزار کلاسیک خانهدار شدن، میترسند؟ پاسخ در ترکیبی است از سیاستهای ناقص، تجربههای تلخ و آیندهای مهآلود.
در زمستان ۱۴۰۲، سقف وام مسکن در تهران ۹۶۰ میلیون تومان تعیین شد. با نرخ سود ۲۳ درصد. به ظاهر جذاب برای بعضی، ولی در عمل، هر قسط به چیزی بیش از ۲۰ میلیون تومان میرسید. برای خانوادهای با درآمد ماهانه ۳۰ میلیون تومان، چنین قسطی یعنی زندگی در مرز بحران. تازه این در حالی است که فرایند دریافت وام، همچنان یک مسیر فرسایشی، با ضامنهای سنگین و اعتبارسنجی نامعلوم باقی ماند. در واقع، وام برای طبقه متوسط تبدیل به تلهای شد که جرئت نزدیک شدن به آن را هم نداشتند.
علی، مهندس نرمافزار ۳۵ ساله، حالا پنج سال است که در محله افسریه مستأجر است. او میگوید: «وام گرفتن یعنی قسطی شدن تمام زندگی. با قسط ۲۰ میلیونی، باید قید فرزند، سفر، حتی خرید لباس را بزنی. چرا باید برای خانهای که نمیدانم چقدر دوام دارد، آیندهام را قسطی کنم؟»
این روایت تنها او نیست. در بررسیهای میدانی اقتصادبازار، بیش از ۷۰ درصد متقاضیان بالقوه مسکن عنوان کردهاند که به وام مسکن اعتماد ندارند. دلیلشان فقط نرخ سود نیست، بلکه «احساس نابرابری» است. جوانی که در ۱۴۰۲ تازه سر کار رفته، میداند که وام مسکن برای او نه ابزار، بلکه مانع مالکیت است.
از سوی دیگر، بازار ساختوساز هم با این فوبیا بیگانه نیست. سرمایهگذاران حوزه مسکن در پایان ۱۴۰۲ با پدیدهای تازه مواجه بودند: کاهش شدید متقاضیان واقعی خرید حتی برای واحدهای کوچک متری ۵۰ میلیون. در مناطق متوسط و پایینتر تهران، پروژههایی نیمهتمام ماندهاند. خریدار نیست. نه چون خانه نیست، چون وام هست و کسی جرئت گرفتنش را ندارد.
در این میان، نهادهای مالی و دولتی به ارائه طرحهای بهظاهر جذاب ادامه میدهند. طرحهایی که یا بیش از حد پیچیدهاند، یا در لایههای بروکراسی فرسوده میشوند. «وام جهش تولید مسکن»، «وام ودیعه»، «طرح نهضت ملی»، همگی اسامی بزرگ برای خروجیهای کوچک بودند.
شاید مهمترین نشانه این فوبیا، جابهجایی رؤیای خانهدار شدن با واقعیت مهاجرت و اجارهنشینی باشد. در سال ۱۴۰۲، بیش از ۳۵ درصد جابهجاییهای درونشهری در تهران مربوط به کاهش سطح اجارهبها بود؛ یعنی مردم نه برای آسایش، بلکه برای فرار از فشار مالی، خانه عوض میکردند. وام در این معادله، دیگر راهحل نیست؛ بخشی از مشکل است.
و حالا، در آستانه ۱۴۰۳، سیاستگذاران باید با واقعیتی جدید روبهرو شوند: «بازار مسکن دچار بیاعتمادی ساختاری شده است». بازیابی این اعتماد، بیش از آنکه نیازمند اعداد درشت باشد، محتاج اعتبار، شفافیت و همراهی اجتماعی است. تسهیلگری وام، نه با تزریق نقدینگی، بلکه با طراحی ابزارهایی بر پایه توان واقعی مردم ممکن است.
در غیر این صورت، فوبیای وام، مانند یک بیماری مزمن، اقتصاد مسکن را در خود فرو میبرد. و خانهها، همچنان پشت ویترین باقی میمانند.