علی فریدونی- اواخر هفته گذشته بود که حسن روحانی در دیدار با استانداران دولتهای یازدهم و دوازدهم و جواد ظریف وزیر امورخارجه پیشین در گفتوگویی با یک رسانه لبنانی از لزوم بازگشت به میز مذاکره سخن گفتند. زمانی که رییسجمهور پیشین ایران با تاکید بر نادرست بودن دوگانه ساختگی «جنگ یا تسلیم»، خواستار «تعامل» و حرکت بهسوی مسیر «برد-برد» شد تا مگر بتوانیم مسائلمان را از طریق مذاکراتی هرچند سخت و پیچیده، حلوفصل کنیم و جواد ظریف نیز پیشنهاد کرد که با حرکت بهسوی «مذاکرات مستقیم و چندوجهی با ایالات متحده از موضع قدرت»، بهنحوی از «زندان گذشته» بیرون بیاییم و از «همه امکانها و ظرفیتهای قدرت ملی» استفاده کنیم.
نکته حائز اهمیت اینکه وزیر امور خارجه ایران در دولت حسن روحانی در حالی کماکان بر لزوم اتخاذ راهبرد «مذاکره مستقیم، چندوجهی و معطوف به نتیجه» تاکید کرده و خواستار «مذاکره مستقیم درباره مسائل مورد اختلاف با آمریکا» شده است که در ماههای گذشته بهویژه پس از حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا به خاک ایران و تجربه تلخ «جنگ ۱۲روزه»، همچنین شاهد فعالسازی مکانیسم ماشه و بازگشت تمامی ششقطعنامه تحریمی شورای امنیت علیه ایران نیز بودیم. تحولاتی که امید به گشایش در پرونده هستهای و دیگر مسائل سیاست خارجی ایران را به میزانی چشمگیر کاهش داد و موضع دلواپسان و مخالفان راهبرد مذاکره را نیز تقویت کرد.
شرایطی که در عین حال باعث شد بلافاصله پس از طرح پیشنهادهای روحانی و ظریف، شاهد هجمهای حتی شدیدتر از مقاطع و بزنگاههای پیشین علیه پیشنهاددهندگان باشیم. مجموعه این تحولات ما را بر آن داشت تا به سراغ کوروش احمدی برویم و از این دیپلمات پیشین ایران در سازمان ملل متحد و تحلیلگر ارشد سیاست خارجی و روابط بینالملل در این رابطه طرح پرسش کنیم که در ادامه میخوانید.
به نظر شما دلیل طرح دوباره پیشنهاد مذاکره مستقیم با آمریکا از سوی آقایان روحانی و ظریف در شرایط کنونی چیست؟ بهویژه باتوجه به اینکه امروز این پیشنهادها پس از تجربه جنگ ۱۲روزه و فعالسازی مکانیسمماشه مطرح شدهاند.
من شخصا از ابتدای دولت اول ترامپ همواره نظرم این بود که باید حرف همه طرفهای خارجی را که با آنها سر و کار داریم، بشنویم و برپایه منافع خودمان و نظرات طرف مقابل با همه گفتوگو کنیم. به بیان دیگر از آنجا که ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی خود در ۲۰۱۶ به دفعات تاکید کرده بود که برجام را بدترین توافق تاریخ بشر میداند و در صورت انتخاب حتما از برجام خارج خواهد شد، من در مقالات متعدد خودم در آن دوره تاکید داشتم که باید ببینیم منظور او از اینکه برجام باید اصلاح شود چیست. او از همان نخستین روزهای ورودش به کاخسفید در ژانویه ۲۰۱۷ یا از توافقاتی که توسط دولتهای پیش از او منعقد شده بود، خارج شد یا تلاش کرد تا آن توافقات را اصلاح کند. به عنوان مثال در مورد «نفتا» یا همان قرارداد تجارت آزاد آمریکایشمالی میان سه کشور ایالات متحده، مکزیک و کانادا نیز گفته بود که این بدترین توافق تجاری تاریخ است و باید اصلاح شود. کانادا و مکزیک به راحتی حاضر به مذاکره با ترامپ در مورد نفتا شدند و در نهایت نیز عملا برخی تغییرات شکلی و غیرمهم انجام شد و نام نفتا به «توافق تجاری آمریکا، کانادا و مکزیک» تغییر کرد، همین. ما باید در همان زمان تلاش میکردیم که بفهمیم منظور ترامپ از «اصلاح برجام» چیست و چه منظور و هدفی دارد و این تنها از راه گفتوگو با آن کشور معلوم میشود. در ضمن باید توجه کنیم که وقتی ما با کشوری وارد مذاکره میشویم، به معنای این نیست که طرف یک اسلحه بر شقیقه ما و یک متن جلوی ما میگذارد. در طول مذاکره اگر خواستههای طرف مقابل قابل قبول نبود، میتوانیم مذاکره را ترک کنیم و به جامعه داخلی و بینالمللی توضیح دهیم که خواستههای طرف مقابل زیادهخواهانه بوده و ما به این دلیل قادر به ادامه مذاکره نیستیم چراکه بدین ترتیب نزد افکار عمومی در وضعیت بهتری قرار خواهیم گرفت.
متاسفانه باوجود آنکه ترامپ در دولت نخست خود، هم در دوره ۱۸ماهه پیش از خروج از برجام و هم بعد از آن بر مذاکره با ما اصرار داشت، ما حاضر به مذاکره نشدیم و معلوم نشد که منظور او از اصلاح برجام چیست. بعدها در دولت بایدن نیز همین روند تکرار شد. آن هم در حالی که رابرت مالی بهعنوان چهرهای نزدیک به طیف چپ و منتقد رژیمصهیونیستی مسوول پرونده ایران بود و این رویکردهایش نیز با انتشار مقاله اخیرش در فارنپالسی پیش از پیش روشن شد، با او وارد گفتوگوی مستقیم نشدیم. تا جایی که حتی برخی از مسوولان ایرانی در آن زمان افتخار میکردند که رابرت مالی را سرکار گذاشتهاند! نتیجه این شد که با وجود به نتیجه رسیدن مذاکرات در سه ماه نخست دولت بایدن -که توسط عراقچی و زیرنظر ظریف انجام شده بود- فرصت بازگشت به توافق و احیای برجام از دست رفت.
نتیجه این شده که ظرف ۸، ۹ سال گذشته به تدریج اهرمهای ما از دست رفتهاند؛ ترامپ در دور اول ریاستجمهوری خود بهدنبال توقف غنیسازی نبود و صرفا از اصلاح برجام سخن میگفت؛ در دوره بایدن نیز بحث توقف غنیسازی مطرح نشد اما در دوره دوم ترامپ، با این فرض که موقعیت ایران تضعیف شده و ایرانیها اهرمهای خود را از دست دادهاند، ترامپ با استفاده از تغییر شرایط منطقهای که پس از ۷ اکتبر رقم خورده بود، از همان ابتدا بر توقف غنیسازی تاکید کرد و در نتیجه ما، یک فرصت بزرگ را از دست دادیم.
مشکل دوم این بود که مذاکرات را تنها به یک موضوع محدود کردیم و به عقیده من مهمترین دلیل شکست برجام تک موضوعی بودن آن و تمرکز صرف بر مساله هستهای بود اما ادامه تنش در حوزههای دیگر به مساله هستهای کشیده شد. در داخل کشور نیز چون تمام تحریمها لغو نشده بود و تنها تحریمهای هستهای برچیده شده بود، شاهد ایجاد یک منطقه خاکستری بودیم و همین مساله باعث شد که این شرکتها نتوانند تشخیص دهند که کدام تحریمها لغو و کدام لغو نشده و در نتیجه، بنگاهها و بانکهای بینالمللی از ترس جرایم هنگفت آمریکا، حاضر به همکاری با ایران نشده و به اصطلاح عطای این همکاری را به لقایش بخشیدند!
منتقدان ظریف و روحانی معتقدند طرح مذاکره بهویژه در شرایط کنونی که تجربه جنگ ۱۲روزه را پشتسر گذاشتهایم و مکانیسم ماشه نیز فعال شده، نشانه ضعف است؛ نظر شما در این رابطه چیست؟!
طیف تندرو از سال ۹۴ به بعد صرفا ایراد گرفته و انتقاد کرده است! در واقع اگر فرض بگیریم که حرف آنها درست باشد و توافقی که دولت روحانی با آمریکا انجام داد -که با مجوز مقامهای عالی نظام محقق شد- اشتباه بوده باشد، آنها باید توضیح بدهند که پیشنهاد و راهحل جایگزینشان چه بوده است. مشکل این است که آنها هیچوقت برخورد اثباتی و ایجابی نداشتهاند و تنها برخوردشان نفی و نهی بوده است. البته همیشه میگویند در شرایط ضعف نباید مذاکره کرد و «باید قوی شویم»؛ که البته حرف درستی است اما قوی شدن لوازم و مقدماتی نیاز دارد. به عنوان مثال تولید ناخالص داخلی یا GDP سرانه ما نسبت به کشور آمریکا، تقریبا یکبیستم و به نسبت رژیمصهیونیستی، یکدهم است. حال اگر بخواهیم قوی شویم در درجه اول باید یک اقتصاد قوی داشته باشیم. برای این منظور سرمایهگذاری باید انجام شود و بهرهوری باید ارتقا یابد. برای تحقق این دو هدف نیز نیاز به بستر مناسب در داخل و در سیاست خارجی برای سرمایهگذاری و ارتقای سطح کیفی مدیریت است. در غیر این صورت چگونه میتوان قوی شد؟
با توجه به شرایط کنونی، راهحل شما برای آینده سیاست خارجی ایران چیست؟
نکته مهم دیگر که باید به آن توجه کنیم، این است که امروزه ساختار قدرت جهانی تغییر کرده است. رقابت آمریکا با چین و روسیه، اولویت اصلی واشنگتن است و عدم حضور این دو کشور در اجلاس شرمالشیخ -که ظاهرا به علت دعوت نشدن این دو کشور بود- اهرمهای تازهای را در اختیار ما قرار میدهد. نوع مواجهه و رویکرد ما در قبال این تحولات جهانی نیز میتواند ابزار و اهرمهای تازهتری را برای ما در عرصه بینالمللی ایجاد کند. بنابراین، اگر مذاکره را از موضع ضعف نبینیم و هوشمندانه از این شرایط استفاده کنیم، هنوز امکان رسیدن به توافقی مفید وجود دارد.