مساله حقابه ايران از رود هيرمند به يكي از مسائل سياسي روز در داخل كشور تبديل شده است، به گمان شما چرا يك‌سال و نيم بعد از روي كار آمدن طالبان وضعيت به اينجا رسيده است و تهران نمي‌تواند طالبان را به اجراي تعهدات خود در مورد آب هيرمند راضي كند؟
گروه طالبان چه امروز، چه در سال گذشته و چه در ۱۰ سال آينده با اين بافت و تركيبي كه در قدرت حضور دارند، چه تفاهمنامه جديدي با آنها امضا شود و چه در مورد اجراي توافقنامه‌هاي گذشته گروه قابل اعتمادي براي اجراي تعهدات بين‌المللي نيستند. طي مذاكراتي كه در دوحه، پايتخت قطر ميان طالبان و امريكا و همچنين طالبان و حكومت پيشين افغانستان انجام شد و نهايتا باعث به قدرت رسيدن طالبان در افغانستان شد، اين گروه تعهدات زيادي را سپرده‌ بود، اما هيچ يك از آن تعهدات عملياتي نشد. اصولا پيشينه فرهنگي طالبان و فرهنگ حرفه‌اي اين گروه به شكلي است كه مطلقا پاسخگوي توافق‌هاي پيشين نيستند، هيچ‌ وقت حاضر نيستند توافقاتي كه پاي آنها را امضا كرده‌اند، عملي كنند. يكي از دلايلي كه وضعيت حقابه به اينجا رسيده است، اين بود كه ما هيچ‌گاه مطالبات خودمان را هرگز به صورت جدي دنبال نكرده‌ايم. هنوز هم من بر اين باور هستم كه اگر ديپلماسي فعالي را در اين قضيه دنبال كنيم، مي‌توانيم حقوق خود را دريافت كنيم. شايد لازم باشد در اين مسير اعمال فشار كنيم، چراكه طالبان بايد بداند كه طرفش كيست و چه قدرتي در غرب مرزهايش حضور دارد.
شرايط اكنون به گونه‌اي است كه بخش بزرگي از مردم ما در سيستان و بلوچستان به دليل عدم تعهد طالبان، آسيب جدي مي‌بينند. ادعاي طالبان اين است كه آبي وجود ندارد كه از آن حقابه ايران داده ‌شود و اگر آب بود، حقابه ايران داده‌ مي‌شد. واقعيت ميداني نشان مي‌دهد كه سدهاي كمال خان و كجكي سرشار از آب است و وضعيت خوبي نسبت به سال‌هاي گذشته دارند، اما طالبان انكار مي‌كند كه آب پشت اين سدها وجود داشته ‌باشد و به همين دليل مي‌گويد كه نمي‌تواند آب را به سمت ايران رها كند.
  فكر مي‌كنيد در طول نزديك به دو سالي كه از روي كار آمدن طالبان مي‌گذرد تا چه اندازه ديپلماسي ايران درقبال اين گروه منسجم بود و صداي واحدي از تهران در مورد تعامل و برخورد با طالبان به گوش مي‌رسيد؟
احساس من اين است كه ما نه منسجم عمل كرده‌ايم و نه جديت كافي به خرج داده‌ايم. يعني ما سراغ اين رفته‌ايم كه خدماتي در اختيار اين گروه قرار بدهيم تا در برابر آن طالبان مرزهاي ما را ايمن نگه دارند و از حضور آنها به عنوان عامل خروج امريكا از كنار مرزهاي‌مان استقبال كرده‌ايم. همه مي‌دانند كه اگر امريكايي‌ها خودشان افغانستان را ترك نكرده ‌بودند، اساسا فضايي براي طالبان ايجاد نمي‌شد كه در كابل به قدرت برسد. بين سال‌هاي ۱۳۸۱ تا ۱۴۰۱ كه طالبان به قدرت بازگشت، حضور امريكايي‌ها در افغانستان مانع بازگشت طالبان به قدرت شده ‌بود و زماني به قدرت رسيدند كه امريكايي‌ها در خاك افغانستان حضور نداشتند. بر اساس آنچه من در تعقيب اخبار افغانستان ديده‌ام، جمهوري اسلامي ايران از عدم انسجام در برخورد با طالبان و فقدان قاطعيت در سياستش در قبال افغانستان رنج برده است. دليل اين امر به درستي براي من روشن نيست، شايد در تهران اين تصور وجود داشت كه طالبان در ابتداي مسير حكمراني‌اش قرار دارد و با گذشت زمان وضع بهتر مي‌شود يا شايد تعهداتي به ما داده ‌بودند كه تعهدات امنيتي و محيط زيستي‌شان را در قبال ما عملي خواهند كرد. 
نبايد فراموش كرد كه عدم رهاسازي حقابه ايران از سوي افغانستان در حكومت گذشته هم وجود داشت و در دوران رياست‌جمهوري اشرف غني دولت افغانستان با جديت نقض تعهد را ادامه مي‌داد. اگر به ياد داشته ‌باشيد اشرف غني، رييس‌جمهور وقت افغانستان در مورد سد كجكي بر رودخانه هيرمند گفته ‌بود كه از الان تيل در مقابل هر قطره آب خواهد بود، يعني افغانستان در مقابل دادن آب به همسايگان نفت و گاز مطالبه مي‌كند. مساله دريافت نفت و گاز از ايران همواره در ذهنيت سردمداران افغانستان وجود داشت و از دوران حكومت گذشته اهرم فشار بستن آب روي سيستان و بلوچستان را به عنوان ابزاري براي دريافت نفت و گاز از ايران قرار دادند. امروز هم در افغانستان با دولتي سر و كار داريم كه به تعهدات بين‌المللي خودش متعهد نيست. اگر اظهارنظرها و بيانات مقام‌هاي كنوني افغانستان را در همين چند وقت اخير دنبال كنيم، مي‌بينيم با آدم‌ها و حكمراناني سر و كار داريم كه به هيچ اصول و منطق ديپلماتيك و سياسي پايبند نيستند و در چنين شرايطي بايد با قاطعيت بيشتري برخورد كنيم. قطعا اين توانمندي در جمهوري اسلامي وجود دارد كه محكم‌تر و قاطعانه‌تر با طالبان برخورد كند و هر ناظر بي‌طرفي هم كه توازن قوا را ميان دو طرف ارزيابي كند، نه تنها به اين نتيجه مي‌رسد كه قدرت ايران بسيار بسيار برتر از قدرت طالبان است، بلكه با توجه به تمام خدمات كه چه به اين گروه و چه به ويژه در ۲۰ سال گذشته به كشور و مردم افغانستان شده است، بايد شاهد يكسري اقدامات جدي براي جبران خدمات ايران، از جمله اجراي توافق حقابه هيرمند ۱۳۵۱ باشيم. فراموش نكنيم كه اين توافق همان زمان هم كه منعقد شد، از سوي برخي منتقدان يك توافق ضعيف ارزيابي مي‌شد. اما همان قرارداد نيم‌بند هم هيچ‌وقت، جز بخشي از دوره اول حكومت حامد كرزي يا بخشي از دوران ظاهر شاه، اجرايي نشد. در چنين شرايطي ايران بايد با قاطعيت بيشتري موضوع حقابه را دنبال كند.
  روز شنبه شاهد درگيري و تبادل آتش در مرزهاي ايران و افغانستان بوديم. فكر مي‌كنيد اين درگيري‌ها و ناامني‌ها تا چه اندازه به مساله آب ارتباط داشته‌ باشد؟
اگر واقعا حكمرانان كنوني افغانستان موضوع را جدي بگيرند و درك كنند كه جمهوري اسلامي در دريافت حقوقش مصر است، آنگاه نمي‌توانند مقاومتي بكنند. اين به شرطي است كه ما مساله را به صورت يك بسته جامع‌الاطراف و كامل با جديت و قاطعيت دنبال كنيم. اينكه درگيري‌هاي اخير در مرز تا چه اندازه به اين مساله مرتبط است، به نظر من دولت مركزي بايد يك‌بار هم كه شده با جديت بيشتر به اين مساله نگاه كند. باتوجه به اختلاف‌هايي كه بين دو طرف وجود دارد و شناختي كه از رفتار غيرمتعارف گروه طالبان وجود دارد، شايد اتفاق‌هاي غيرقابل پيش‌بيني و خطرناك‌تري هم در مرز ايران رخ دهد. در اين شرايط قطعا تكانش‌هاي بيشتري در مرزهاي دو كشور رخ خواهد داد. از آنجا كه در افغانستان حكومت منسجمي وجود ندارد و طالبان به عنوان حاكمان اين كشور يك گروه بسيار احساسي محسوب مي‌شود، قطعا احتمال وقوع حوادث امنيتي 
به خصوص در دوران اختلاف‌نظر ميان دو طرف، افزايش خواهد يافت. من در گذشته هم نوشته‌ام كه افغان‌ها «برانگيخته‌ترين مردم» در منطقه هستند. مردم افغانستان زود برانگيخته مي‌شوند و وقتي برانگيخته شدند، ديگر خطر را احساس نمي‌كنند. بايد به گروه طالبان نشان داده ‌شود كه خطر بسيار جدي وجود دارد و به سادگي نمي‌توانند از خشم ايران و ابزارهايي كه ايران مي‌تواند براي فشار به آنها استفاده كند، فرار كنند و عواقب جدي براي آنها در صورت عدم اجراي تعهدات‌شان وجود دارد.
تكانش‌هاي مرزي بين ايران و افغانستان همواره وجود داشت و به ويژه در يك‌سال و چند ماهي كه از روي كار آمدن طالبان مي‌گذرد چنين تنش‌هايي در مرزهاي دو كشور بيشتر شده است.
  وزير امور خارجه به تازگي بار ديگر بر ضرورت تشكيل حكومت فراگير در افغانستان تاكيد كرده‌اند. با توجه به بي‌عملي حكومت افغانستان در رها كردن حقابه ايران، تا چه اندازه مي‌تواند بر تكرار اين سخنان اثر داشته ‌باشد؟
با توجه به شناختي كه از دوران نخست حكومت طالبان بر افغانستان و ساختار فكري حاكم بر سياستمداران اين گروه دارم، بر اين باورم كه اگر با اقتدار مواجه نشوند، مواضع انفعالي مي‌گيرند. اين موضعي كه مورد تاكيد وزير امور خارجه قرار گرفت و دستگاه ديپلماسي ما اخيرا دنبال مي‌كند، اگر به صورت جدي در دستور كار قرار بگيرد، خيلي فرق مي‌كند. به اعتقاد من جملاتي كه اين روزها از ميز افغانستان و دستگاه ديپلماسي كشور به گوش مي‌رسد، نسبت به گذشته جدي‌تر شده است. امروز دستگاه ديپلماسي ما بيشتر متوجه شده است كه راهي غير از اين ندارد كه فعالانه برخورد كند وگرنه مشكلات بسيار عديده‌اي متوجه استان‌هاي محروم شرق كشور خواهد شد. مردم سيستان و بلوچستان نه تنها از بي‌آبي شديد رنج مي‌برند، بلكه براي ادامه حيات هم با مشكل مواجه شده‌اند. هيچ دولتي در دنيا وجود ندارد كه اگر با اقتدار مواجه شود و بخواهد با تفاهم مساله را حل و فصل كند، پاسخ بدهد كه اجازه هيچ گونه بازديد ميداني را نخواهم داد. بايد با قاطعيت بيشتر دنبال دريافت حقوق‌مان باشيم.
  در مورد ذهنيت مقام‌هاي طالبان گفتيد. اخيرا وزير خارجه گروه طالبان گفته است كه حكومت ما حكومت فراگير است و ضرورتي براي تغيير وجود ندارد. فكر مي‌كنيد آيا واقعا رهبران طالبان به اين باور دارند كه حكومتي كه تشكيل داده‌اند، فراگير است؟
زماني كه سران طالبان از حكومت فراگير سخن مي‌گويند، منظورشان اين است كه يكي از فرماندهان‌شان از شيعيان است، هر چند همين يك فرمانده هم از اين جريان طالبان بريده است. در ميدان عمل هرگز چيزي با عنوان حكومت فراگير در افغانستان وجود ندارد، اگر چنين حكومتي وجود داشت كه شاهد شكل‌گيري جبهه مقاومت در شمال نبوديم. جبهه مسعود كماكان در حال تدوين بسته‌هاي مبارزاتي هستند و مقاومت را به سمت استان‌هاي مختلف گسترش مي‌دهند و حداقل به فكر اين هستند كه به دنبال پس گرفتن حقوق تضييع شده مردم افغانستان باشند. دنياي طالبان، دنياي بسيار بسته دارد و جهان‌بيني آن بسيار محدود است.
  فكر مي‌كنيد ديگر كشورهاي همسايه تا چه اندازه مي‌توانند در موضوع آب به ايران كمك كنند؟
خيلي كشورها مي‌توانند عامل فشار باشند. قطب معنوي طالبان، عربستان سعودي است، كشورهاي ديگر مثل پاكستان، قطر و امارات متحده عربي نفوذ خوبي روي اين گروه دارند. الان بخش مهمي از اداره امور افغانستان ازجمله هوانوردي، اداره ميدان هوايي، امكانات حمل و نقل و غيره به دست قطري‌ها انجام مي‌شود. بخش مهم تجارت خارجي طالبان با پاكستان است. قبله آمال طالبان هم از نظر باوري و جهان‌بيني عربستان سعودي است. كشورها مي‌توانند تاثيرگذار باشند و مي‌توانند روي طالبان فشار وارد كنند. اميدوارم نسبت به كساني كه اين گروه را به قدرت رساندند و نه تنها براي آنها فضا ايجاد كردند، بلكه ده‌ها سال به آنها پناه دادند و در كشورهاي‌شان اجازه رشد به طالبان دادند، به اين گروه فشار بياورند، چراكه اگر غير از اين باشد منطقه به تشنج كشيده مي‌شود و اين تشنج به نفع كسي نيست.
  برخي تحليلگران از ابزارهاي فشاري مانند بازگرداندن اجباري پناهجويان افغان يا بستن مرزها به روي صادرات سوخت به افغانستان سخن مي‌گويند. فكر مي‌كنيد اين ابزارها تا چه اندازه اخلاقي و موثر باشد؟
من اعتقاد ندارم كه بازگرداندن مهاجران افغان راه‌حل مناسبي باشد. بسياري از اين افراد تحت فشار به ايران آمده‌اند و خيلي از آنها از حكومت طالبان فرار كرده‌اند. اين افراد بي‌گناه هستند. اما مي‌توان در مورد ورود مهاجران سختگيرانه‌تر برخورد كرد. اما به نظر من اين آخرين گزينه‌اي است كه بايد به سمت آن رفت. در شرايط فعلي اين موضوع نه اخلاقي است و نه درست است به مردمي كه از روي فشار از كشور خودشان فرار كرده‌اند، فشار وارد كرد. بسياري از كالاهاي اساسي و حياتي افغانستان از جانب ايران تامين مي‌شود، مي‌توان كنترل و حساسيت بيشتري روي صادرات اين كالاها ايجاد كرد. اما درنهايت من معتقدم كه يك ديپلماسي قاطع و منسجم مي‌تواند به ما كمك كند. اگر اين مسير را انتخاب كرديم و ديديم جواب نمي‌دهد، آنگاه بايد سراغ گزينه‌هاي ديگر برويم كه البته هم انساني و اخلاقي باشد و هم باعث متشنج شدن فضاي منطقه نشود.