«جوزف ای. استیگلیتز»، برنده جایزه نوبل اقتصاد، پروفسور دانشگاه کلمبیا و اقتصاددان ارشد موسسه روزولت است. پیشرفت تکنولوژی و رشد بازارهای نوظهور قطعا در کاهش طبقه متوسط نقش داشتهاست، اما این مساله برای سیاست اقتصادی دارای اهمیت ثانوی است. میدانیم که عوامل مشابه، تاثیرات متفاوتی در کشورها داشتهاند. رشد چین و تغییرات تکنولوژیک در همهجا احساس شدهاست، اما آمریکا بهطور قابلتوجهی نابرابری بالاتر و تحرک اجتماعی کمتری نسبت به بسیاری از کشورهای دیگر مانند نروژ دارد. به علاوه، جایی که بینظمی مالی به نهایت میرسد، سوءاستفاده در بخش مالی از قبیل دستکاری بازار، استقراض نامعقول و هزینههای بیش از حد کارتهای اعتباری وجود دارد.
یا وسواس ترامپ را با توافقات تجاری در نظر بگیرید. مطمئنا دلیلش این نیست که مذاکرهکنندگان تجاری کشورهای در حال توسعه از مذاکرهکنندگان آمریکایی باهوشتر هستند. حقیقت این است که آمریکا تقریبا هر چیزی که میخواهد را دریافت میکند. مشکل این است که آنچه درخواست میشود، بازتابدهنده منافع شرکتهای آمریکایی و نه شهروندان عادی است. و حالا که اوضاع بد به نظر میرسد، نابرابری درآمد آمریکا را در نظر بگیرید که به نظر در حال وخیمتر شدن است. هماکنون هوش مصنوعیو رباتیک شدن بهعنوان موتور رشد آتی مورد ستایش قرار میگیرند. اما تحت سیاست رایج و چارچوبهای قانونی، بسیاری از مردم شغل خود را از دست خواهند داد، درحالیکه دولت کمک چندانی به آنها در یافتن شغل جدید نخواهد کرد. وسایل نقلیه اتوماتیک به تنهایی میلیونها نفر را از معیشت محروم میکنند.
با این حال، امیدی در این حقیقت نهفته است که اختلال عملکرد اقتصادی، نتیجه سیاستهای خود ما است. برخی از کشورها که با همین نیروهای جهانی رو به رو هستند، سیاستهایی را اتخاذ کردهاند که منجر به پویایی اقتصادی شدهاند که در آن، شهروندان عادی پیشرفت کردهاند. از طریق اصلاحات پیشرو-سرمایهداری، ما میتوانیم شروع به احیای پویایی اقتصادی و تضمین برابری و فرصت برای همه کنیم. اولویت ارشد باید مهار استثمار و تشویق خلق ثروت باشد، و این میتواند به بهترین شکل (یا تنها) توسط افرادی انجام شود که با یکدیگر کار میکنند، به خصوص از طریق چارچوب حمایتی دولت.