قيمت اماكن اقامتي نظير هتلها به ارقام سرسامآوري ميرسد. نان و برخي اقلام اساسي به يكباره در تعطيلات، (در شهرهاي شمالي بيشتر اين موضوع ديده ميشود) ناياب ميشود. ساكنان شهرهاي مقصد گردشگري در كلافگي و عصبانيت ممكن است دست به پرخاش با مسافران بزنند و كار به زد و خورد هم بكشد. درنهايت، يك تعطيلات مناسبتي مثلا سه روزه، تبديل به جنگ اعصاب و ماندن در ترافيك بيانتها و سر و كله زدن با آن ميشود. تا تعطيلي ديگر. چرا چنين اتفاقي افتاده است؟ در اين گزارش سعي ميكنيم به اين سوال پاسخ دهيم و به دلايل ايجاد ترافيك سرسامآور در تعطيلات مناسبتي كه يك تعطيلي را از «فرصت» به «تهديد» براي شهروندان تبديل ميكند، بپردازيم.
دليل اول: تعطيليها كم است
در ايران بخش دولتي براي پر كردن ساعات كاري معمولا تا ساعت 12 ظهر و بخش خصوصي هم به صورت شناور روزهاي پنجشنبه فعاليت ميكنند. بنابراين ميماند يك روز جمعه براي تعطيلي آخر هفته. اين درحالي است كه بيشتر كشورها، از دو روز تعطيلي آخر هفتهها استفاده ميكنند. روز قبل از اين دو روز نيز به صورت نيمه وقت و شناور در نظر گرفته ميشود. تعطيلي دو روز و نيمه موجب ميشود تا فضاي بهتر و گستردهتري براي برنامهريزي و سفر يا تفريح (كه جزء لاينفك زندگي نرمال محسوب ميشود) ايجاد شود. تعطيلات دو روزه، «توزيع زماني» براي اين بخش فراهم ميكند تا به جاي سفر «تهاجمي» به مقاصد گردشگري، بتوانند در طول سال برنامهريزي كرده و مثلا سه روز يا چهار روز به مسافرت بروند. اين اتفاق، حجم گسترده ترافيك در سفرهاي تهاجمي را به حداقل ميرساند و فرصت بيشتري نيز براي بخش لجستيكي و پشتيباني جادهها فراهم ميكند. فقط به اين آمار نگاه كنيد كه مثلا در يك تعطيلي مناسبتي، جمعيت 100 هزار نفري چالوس به بيش از 500 هزار نفر ميرسد! يعني 5 برابر. تعطيلي تمام ميشود و كسب و كارهايي كه براساس گردشگري داخلي تنظيم شدهاند، كار و كاسبيشان كساد است تا تعطيلي ديگر! اگر اين جمعيت در طول سال، توزيع شوند و به جاي هر دو ماه يك بار، پنج برابر شدن جمعيت يك شهر كوچك، هر هفته يكپنجم آنها به شهر بيايند، هم ساكنان شهر راضي هستند و هم گردشگران و مسافران. اما در ايران مدتهاست بر سر دو روزه كردن تعطيلات مباحثهها جريان دارد و حالا هم به اينجا كشيده شده كه شنبه را تعطيل كنيم يا پنجشنبه؟ اما نكته مهم مغفول مانده و آن، «عادلانه شدن فضاي استفاده از تعطيلات» است. فقط به اين موضوع نگاه كنيد كه مثلا در دولت آقاي احمدينژاد تعطيلات به صورت «اعلام نشده» به صورت خلقالساعه اجرايي ميشد و موجب هجوم سفرهاي تهاجمي ميشد. در دولت آقاي روحاني نيز نگاه غالب اين بود كه كشور تعطيلي زياد دارد و اين تعطيلات لطمات زيادي به اقتصاد وارد ميكند! كه البته اين هم مشخص نيست بر چه اساسي گفته ميشد؟ در كشوري كه بخش عمده اقتصاد آن را بخش خدمات يا نفت (بدون تعطيلي و به صورت شيفتي) و حتي كشاورزي (كه اصولاً تعطيلبردار نيست) تشكيل ميدهد، ايجاد دو روز تعطيلي در آخر هفتهها چه زيان غير قابل جبراني به اقتصاد وارد ميكند؟
دليل دوم، نبود حمل و نقل عمومي
در ايران، بيشتر متقاضيان سفر، ترجيح ميدهند با خودروي شخصي سفر كنند تا اينكه از خدمات حمل و نقل عمومي استفاده كنند. دليل آن هم واضح است. پيش از اين گفتيم كه به دليل كمبود روزهاي تعطيلي، تعطيلات مناسبتي به فرصتي براي سفرهاي تهاجمي تبديل ميشود. اما در تعطيلات مناسبتي و در نبود ساز و كار مشخصي براي قيمتگذاري، به يكباره بليت سه جزو حمل و نقلي هوايي، جادهاي و ريلي، «ناياب» ميشود. جالب اينكه گزارشهايي هم ديده شده كه بليت هست؛ اما دست دلالهايي است كه به قيمت بسيار بالاتري از قيمت «دستوري» فروخته ميشوند. اين «دلالها» البته همهجا هستند و گويا از اقتصاد ايران نخواهند رفت. اما آيا مشكل در جاي ديگري نيست؟ ظرفيت موجود در حمل و نقل جادهاي (اتوبوس) ريلي (انواع قطارها) و هوايي پاسخگوي نياز سفرهاي «تهاجمي» نيست. بنابراين، خودروي شخصي به گزينه اول تبديل ميشود كه خود مشكل بزرگتري را ايجاد ميكند. هدررفت بخش بالايي از يارانه بنزين.
دليل سوم: يارانه بنزين
يارانه بنزين كه به صورت عجيب و غريب فقط به دارندگان خودروي سواري پرداخت ميشوند و آنها كه ماشين ندارند از آن محرومند؛ خود به دليل ديگري براي ترافيك جادهها در سفرهاي تهاجمي به مقاصد گردشگري تبديل شده است. در نبود حمل و نقل عمومي منظم، كارآمد و پيشرفته، بنزين ارزان است كه بزرگترين مشوق سفرهاي جادهاي آنهم با خودروي شخصي است.
تصاويري كه همين دو، سه روز گذشته از ترافيك سنگين در جادههاي شمالي ايران به ويژه آزادراه تهران-شمال منتشر شد؛ بخشي از چيزي است كه اينجا گفته ميشود. ترافيك سنگين، بنزين كه سرمايهاي ملي محسوب ميشود را ميسوزاند و به هدر ميدهد. در حالي كه براي ساخت اين فرآورده زحمت زيادي كشيده شده و هزينه بالايي برده است.
دليل چهارم: افول گردشگري
يك واقعيت ديگر هم در پس اين ترافيك شديد در جادهها، بلافاصله پس از يك تعطيلات مناسبتي وجود دارد و آن، وضعيت گردشگري داخلي است. تركيب انواع هزينههاي غيرخوراكي يك خانوار شهري در سال گذشته نيز نشان ميدهد كه شهرنشينان كمترين ميزان هزينهها را براي بخش تفريح و سرگرمي و خدمات فرهنگي اختصاص دادهاند. درحالي كه بيش از 52درصد هزينههاي يك خانوار شهري با مسكن، سوخت و روشنايي عملا بلعيده ميشود؛ بخش حمل و نقل و ارتباطات 11.6درصد، بخش بهداشت و درمان 12.5درصد و بخش كالاهاي متفرقه 11.2درصد از هزينه را براي يك خانوار شهري به خود اختصاص ميدهد. بنابراين در بخش تفريحات و سرگرمي و خدمات فرهنگي 2.2درصد هزينه شده است.
با افزايش قيمت دلار، حتي يك تور معمولي به كشور همسايه عددي معادل ريالي هزار دلار را براي خانوار ايراني هزينه دارد. بنابراين گزينه در دسترس، سفر داخلي است. اما گراني شديد سفر، گردشگري داخلي را نيز به امري لاكچري تبديل كرده تا گزينهاي به جز سر و كله زدن با ترافيك كشنده در جادهها باقي نماند. همين الان، مقاصد گردشگري داخلي مانند قشم، كيش، مشهد و يزد و اصفهان و... براي تورهاي سه روزه و چند روزه، ارقام سرسامآوري طلب ميكنند. ارقامي كه از سطح سبد خانوار ايراني اصلا همخواني ندارد. افول گردشگري داخلي كه از زمان كرونا به اوج خود رسيده و بعد از كرونا با شوك قيمتي بالايي نيز مواجه شده، مدتهاست كليد خورده است و حالا براي ديدن نتايج آن نيازي نيست راه دوري برويم. منتظر تعطيلي مناسبتي بعدي باشيد تا همين اتفاقات دوباره تكرار شود.