آن روز جزو شيفتهاي محيطبان محسنيپور بود، همان روز چهارشنبه 29 ارديبهشت كه مديران برنامهريزي كرده بودند خبرنگاران صداوسيماي استان اصفهان صبح زود ساعت حوالي 7 به منطقه بيايند و با ايرج حشمتي مديركل استان با موضوع روز جهاني تنوع زيستي مصاحبهاي داشته باشند. ايرج حشمتي از مديران دست به قلم محيطزيست است كه در روزنامههاي استاني هم يادداشت مينويسد، آن روز صبح ساعت 9 كه به سرمحيطباني لاشتر ميرسيم در اين باره خودش توضيح ميدهد و ميگويد از بازخواني يادداشتهايي كه به رسانهها داده لذت ميبرد. قرار است آن صبح چهارشنبه روزهاي آخر ارديبهشت او رو به دوربينهاي تلويزيون جلوي معادني كه در حال برداشت هستند مصاحبهاي درباره اهميت تنوع زيستي داشته باشد، از اين روست كه رضا نامدار رييس پارك ملي و پناهگاه حياتوحش كلاهقاضي از ما ميخواهد به جاي صبح زود و حوالي طلوع آفتاب ساعت 9 به پاسگاه برويم. البته با تاخيري كه خبرنگاران صدا و سيما دارند ما اندكي زودتر از آنها در پاسگاه هستيم.
كلاهقاضي در جنوب شرق اصفهان قرار گرفته، گرچه در داخل آن سكونتگاه انساني وجود ندارد اما اطرافش پر از مزرعههايي است كه آهوها را به سمت خود ميكشد و همين امر موجب شده محيطبانان با وسواس بيشتري مراقبت از پارك را انجام دهند. در كلاهقاضي رشته كوههاي كلاهقاضي و شيدان وجود دارد و نامش را از بلندترين قله آن كه شكلي متفاوت داشته و شبيه كلاهقاضي است، گرفتهاند. كلاهقاضي از سال 1346 منطقه قرق اعلام شد، دو سال بعد بخشي از آن پارك ملي و بخش ديگر منطقه حفاظت شده نام گرفت اما در سال 54 بخش پارك در سطح پناهگاه حياتوحش پايين آمد و 15 سال بعدتر بخش حفاظتشده هم آزاد اعلام شد. در سال 1376 بود كه بالاخره با ارتقاي درجه حفاظتي، كلاهقاضي نام پارك ملي را به خود گرفت. آن روز كه ما براي گرفتن تصوير و گزارش به اين پارك رفتيم به گفته محيطبان محسنيپور به واسطه باران هفته گذشته ديدن كل و بز دشوار بود، آنها ترجيح ميدادند به جاي پايين آمدن از صخرهها به همان منابع آبي اندكي اكتفا كنند كه از آب باران هفته پيش بهجا مانده بود. مسير ما در امتداد جاده ادامه داشت، تنها مزرعههايي بودند كه بين ما فاصله ميانداختند، همان مزرعههايي كه آهوها سراغشان ميآيند و همين احتمال شكار آنها را بالا ميبرد و محسنيپور و همكارانش را به تلاشي مضاعف واميدارد. در حالي كه نگاه همه به اطراف است مبادا پرنده، خزنده، جونده يا سمداري از نگاهشان مخفي بماند بحث درباره شغل محيطباني و مصايب آن آغاز ميشود. محيطبان محسنيپور 38 ساله آن وقت كه 19 ساله بوده به واسطه علاقهاش به حياتوحش و محيطباني سراغ اين شغل رفته، با اين حال معتقد است شرايط كاري محيطبانان باعث ميشود خانوادهشان جور زندگي آنها را بكشند، او ازدواج نكرده و اگر به عقب برگردد شايد شغل ديگري اختيار كند، اين شايد البته براي بسياري از صاحبان مشاغل صدق ميكند، براي كساني كه با عشق و علاقه وارد عرصهاي شدهاند و فكر ميكنند در آن تحليل رفتهاند. محيطباني هم همينطور است، براي كساني كه به تصاوير نگاه مياندازند محيطباني از ايدهآلترين مشاغل است و براي كساني كه يكي دو روز با محيطبانان همراه شدهاند در زمره سختترين آنهاست. هر روز گشتزني در منطقه با ماشينهايي كه به سرعت فرسوده ميشوند و در هزينه كردن براي بنزينشان بايد وسواس به خرج داد، در كنار آن سر و كار داشتن با دامداران، كشاورزان، شكارچيان، جويندگان گنج، گردشگران، معدنكاوان و... همين موضوع هم باعث ميشود اغلب محيطبانان ترجيح دهند شغلهاي دفتري داشته باشند تا هم در كنار خانواده باشند و هم اين سختيها را تحمل نكنند.
درگيري مسلحانه با شكارچيان بخش ديگري از كار محيطباني است. محيطبان محسنيپور هم در اين 19 سال بارها با اين مساله مواجه شده و شانس آورده كه تاكنون صدمه نديده، يك بار كه با محيطبان خاكسار در كلاهقاضي گشتزني ميكرد متوجه حضور متخلفها شدند، آنها راه را به رويشان بستند. فرمان ايست دادند اما متخلفها حين فرار شروع به تيراندازي كردند و محيطبان خاكسار از كمر به پايين تير خورد. بار ديگر هم محيطبان افشاري همراهش بود كه تير خورد. با اين حال او ميگويد در اين پارك ملي درگيريها به اندازه قميشلو پارك ملي ديگري در اصفهان نيست. او ميگويد از سمت تيران و حسينآباد شكارچيان به سمت قميشلو ميآيند.
حين اين صحبتهاست كه ماشين توقف كرده و محيطبان محسنيپور توجه ما را به سمت چپ جاده معطوف ميكند، آنجا كه سه چهار آهو در حال تاختن هستند. ميگويد اگر كمي جلوتر برويم آنها از جاده خواهند گذشت، بنابراين فرصت بهتري براي عكاسي هم هست. آهوها در دشت دور ميشوند، در حالي كه چكچكهاي نشسته بر سيمهاي برق و ما سوار بر پيكاب محيطباني در حال تماشايشان هستيم. همان وقت جلوي ماشين بزمجهاي بزرگ ميپيچد و سريع خود را به تپه ميرساند تا ما از ماشين پياده شويم و سراغش برويم، سوراخش را پيدا كرده، دمي كه باقي مانده تكاني برايمان ميخورد و در ميان سياهي داخل سوراخ گم ميشود. محيطبان محسنيپور آنقدر اين مسير را آمده و رفته كه در برابر هر چيزي هيجانزده نشود، با اين حال چنان در تلاش است كه گونهها را به ما نشان بدهد كه با ديدن هر گونهاي توقف ميكند و خود از ماشين پياده ميشود و توضيح ميدهد. محيطبان محسنيپور مانند بسياري از محيطبانان ديگر در اين سالها آموخته است صبور باشد هم براي ديدن حياتوحش، هم در برابر سوالهاي بيشمار كساني كه براي بازديد از پارك ميآيند و هم در برابر مديرانش. او ميگويد اين سختيها به كنار، بايد به نيمه پر ليوان نگاه كرد، افرادي كه براي حفاظت از حياتوحش بيچشمداشت مالشان را عرضه ميكنند، نمونهاش مزرعه حاج حسين شاه سياه كه مالك آن را به آهوها اختصاص داده و اجازه ميدهد آنها بيهراس از آن تغذيه كنند. مزرعه به همراه مجموعه ديگري جزو مستثنيات پارك است و وليالله شاهمندي به عنوان مدير فعاليت ميكند. به مزرعه كه ميرسيم شاهمندي با شلوار گشاد كردي و پيراهن مردانه و كلاهي لبهدار به استقبالمان ميآيد. ميپرسد آب خنك، چاي يا هر چيز ديگري نياز داريم؟ او از سال 1353 محيطبان شده، آن زمان كه به گفته خودش وضع حياتوحش خوب بود و در جاهايي مانند خوشييلاق بايد لندرو ميايستاد تا گله قوچ و ميش رد شود. آن وقتها او خرس، پلنگ و گربه وحشي ميديد، سالها بعد كه مدير نايين به عنوان يكي از زيستگاههاي يوز شد حتي ردي از يوز هم نديد تنها جبير بود و جبير.
او يادي از آن سالها ميكند وقتي در سال 53 در مدرسه عالي محيطزيست كرج با اساتيدي مانند علي ادهمي، هوشنگ ضيايي، شادلو، نبوي و... دوره و 6 ماه كارآموزي سخت ديد. بعد اضافه ميكند اين دورهها تا 5 سري ادامه داشت و بعد مدرسه عالي محيطزيست تعطيل و مسووليت برگزاري آنها به دانشگاه منابع طبيعي در كرج داده شد. او پس از دوره ديدن، 6 سال به شهركرد رفت، بعد مدتي در موته اصفهان بود و سه سال هم مسووليت پارك ملي قميشلو را به عهده داشت. بعد از آن مدير محيطزيست شهرضا براي 10 سال و بعد مدير محيطزيست نايين به مدت 5 سال شد و سه سال باقيمانده را هم رييس محيطزيست نجفآباد بود. با بازنشستگي او در مزرعه سمتي مديريتي گرفت و همين باعث شده همچنان حواسش به آهوها باشد. به گفته وليالله شاهمندي شرايط حقوقي محيطبانان آن زمان بهتر و با شرايط اقتصادي آن زمان هماهنگ بود اما الان اينطور نيست. خودش ميگويد شكارچيان زيادي را دستگير كرده و بيش از 1000 اسلحه را از آنها گرفته، او بعد از انقلاب در آن وضعيت متلاطم براي 6 ماه فراري بوده چون دامداراني كه تعليف غيرمجاز داشتند و او جلوي كارشناسان را گرفته بود دنبالش بودند و فكر ميكردند خودش اين قوانين را راسا وضع كرده است.
محيطبان محسنيپور ترجيح ميدهد زيروبمهاي پارك را نشانمان دهد، از اين روست كه در ادامه بازديد سراغ مزرعه لردسفيده ميرويم، آنجا كه متعلق به سازمان محيطزيست است و توسط آقاي سعادت كه از كاركنان پاسگاه و اهل روستاي محمدآباد است نگهداري ميشود. مرد روزانه 12 ساعت در تنهايي در مزرعه كار ميكند و اين سكوت و تنهايي گاه برايش ملالانگيز ميشود. البته در مواردي محيطبانها براي سلام و عليك يا خوردن چاي به كانكسش ميروند. آن روز او چاي تازهدم و پولكياش را تعارفمان ميكند. پس از چند ساعت گشتزني يك فنجان چاي و پولكي كنار جوي آبي كه سايهسارش از درخت دارد، ميچسبد. ساعتها بعد، آفتاب كه غروب كند و مرد به خانه برود، مزرعه شاهد حضور گلههاي آهو خواهد بود. در مسير مزرعه از كنار پاسگاه چشمه طوطي ميگذريم، پاسگاهي كه اكنون تنها به محل استراحت محيطبانان در ايام گشتزني تبديل شده و به واسطه محدوديت نيروها، محيطبان ثابت ندارد و پس از آن با گذر از مناطق صخرهاي به كومه محيطبانان و عكاسان براي تصويربرداري از حياتوحش ميرسيم. جايي كه ميشود ساعتي نشست و در اولين ساعتهاي صبح كه حياتوحش براي خوردن آب ميآيند از آنها عكاسي كرد. محيطبان محسنيپور تا به حال بارها عكاسان و مستندسازان را به اين كومه برده و ساعتها بعد سراغشان آمده تا آنها را برگرداند.
در مسير برگشت هستيم در حالي كه هنوز گروه كل و بز را نديده است، محيطبان محسنيپور سنگ تمام ميگذارد، به تمام آبشخورهاي مسير سر ميزند مگر كل و بزي ديده شوند، ميگويد بزها و بچهها هم در اين فصل كمتر پايين ميآيند و هم مساله همان بارش يك هفته پيش است. وقتي از او درباره جمعيت حياتوحش ميپرسيم او از عدد حدود 5 هزار راس براي حياتوحش سمدار منطقه نام ميبرد. اين عدد واقعي است؟ ممكن است سازمان براي دادن پروانه شكار چنين عددي را اعلام كرده باشد؟ او خلاف اين عقيده را دارد و ميگويد كه روز سرشماري در همه درهها افراد همزمان شروع به شمردن ميكنند، ممكن است اين شيوه سرشماري خطاهايي داشته باشد اما اين به معناي عددسازي نيست، ضمن اينكه پروانهاي در اين پارك براي شكار داده نشده است (او عنوان ميكند در سالهايي مانند امسال طاعون نشخواركنندگان كوچك به جان حياتوحش افتاده و تلفاتي را به همراه داشته است). او همچنان ميراند تا در كنار قلعه صنمبر بالاخره ردي از بزي با بزغالهاش روي صخره ديده ميشود، آفتاب ميتابد و نور آزاردهنده شده، بز آرام از كنار درختچه ميگذرد و به همراه بزغالهاش پشت سنگي پنهان ميشوند. اينهمه تلاش و اين رخنمايي نشان از آن دارد كه صبور نبودن در كار حياتوحش نتيجهاي به همراه نخواهد داشت و نتيجه هم گاه مورد انتظار نيست و بايد به همان حداقلها دل خوش كرد. برخلاف اين بز و بزغاله اندكي آن سوتر آگاما فلس درشت عجلهاي براي فرار كردن ندارد. او روي سنگ نشسته و به نقطهاي خيره شده، در سكوت منتظر است تا طعمه برسد، ملخ كه نزديك ميشود به سرعت از سنگ پايين ميرود ملخ را ميبلعد و باز سرجاي سابق بازميگردد. او از اين آفتاب مستقيم ناراحت نيست، از دوربيني كه مدام از او عكس ميگيرد هم! او در انتظار است و هيچ چيز ديگري به واكنشش وانميدارد. به مسير بازگشت برميگرديم آنجا كه ردي از معادن ما را به سمت جاده قديم شهرضا و سپس سرمحيطباني لاشتر راهنمايي ميكند. از تپهها گاه دودي بلند ميشود، محيطبان محسنيپور ميگويد اين معادن همگي جزو مستثنيات هستند و تنها كار محيطبانان اين است كه جلوي پيشرويشان را بگيرند، آنها همينطور بايد مراقب سگهايشان باشند به ويژه در اين فصل سال كه زمان زادآوري حياتوحش است. او در حالي كه نه گله و شكايتي از گرماي هوا دارد و نه از اينكه ساعت به چهار عصر رسيده و ناهارش را نخورده پيش ميراند. نگاهش به روبهرو است، آنجا كه جاده قديم شهرضا بالاخره پيدا ميشود. ما خسته و گرسنه و خاكآلوده منتظريم به پايان سفر برسيم، او فردا باز قرار است همين مسير را تكرار كند، فرداي فردا هم! كار محيطبان محسنيپور در همين دستاندازها خلاصه ميشود، كار او و كار كارشناسان حياتوحش، آنها كه جواني در اين راه ميگذارند بيآنكه چشمداشت درآمد بالايي داشته باشند، آنها كه زندگيشان همين بيابانها و كوهستانها و جنگلهاست. اميد آنكه روزگار برايشان آسانتر شود.