ایران اکنون در یکی از حساسترین دورههای اقتصادی خود قرار دارد. تورم لجامگسیخته، وابستگی شدید به درآمدهای نفتی، ضعف نهادی و نارضایتی اجتماعی شرایطی ایجاد کرده که اجرای سیاست شوکدرمانی میتواند ریسکهای جدی به همراه داشته باشد. خصوصیسازیهای گذشته، بهجای بهبود بهرهوری، به تمرکز ثروت منجر شده و نبود حمایتهای بینالمللی، ابزارهای ایران را برای مدیریت اصلاحات اقتصادی محدود کرده است. در چنین شرایطی، آزادسازی ناگهانی اقتصاد، بهجای تسریع رشد، ممکن است به تشدید بحرانهای موجود منجر شود و فشار بیشتری بر معیشت مردم وارد آورد.
تجربه جهانی نشان داده است که شوکدرمانی تنها در صورتی میتواند به موفقیت منجر شود که نهادهای اقتصادی قوی، حمایت اجتماعی و برنامهریزی دقیق در کنار آن وجود داشته باشد اما در ایران که جامعه در برابر فشارهای اقتصادی و اجتماعی آسیبپذیرتر از همیشه است، چنین اصلاحاتی میتواند بهجای درمان، به بحرانی عمیقتر منجر شود. وقتی اقتصاد شکننده است و اعتماد عمومی در پایینترین سطح خود قرار دارد آیا چنین نسخهای میتواند راه نجات باشد، یا تنها سرعت بحران را افزایش خواهد داد؟ تجربه گذشته پاسخهای تلخی به این سوال داده است.
شوکدرمانی و اصلاحات تدریجی
شوکدرمانی (Shock Therapy) به مجموعهای از اصلاحات اقتصادی سریع و گسترده اطلاق میشود که به منظور گذار از اقتصادهای متمرکز و ناکارآمد به بازار آزاد طراحی شدهاند. این سیاستها بر پایه تغییرات ناگهانی و همزمان در حوزههایی مانند آزادسازی قیمتها، خصوصیسازی داراییهای دولتی، کاهش یارانهها و تثبیت اقتصاد کلان بنا شدهاند. سیاست شوکدرمانی بهعنوان یک مفهوم مدرن در دهه 1970 میلادی و تحتتاثیر نظریههای مکتب اقتصادی شیکاگو
(Chicago School) و به رهبری شخصیتهایی مانند میلتون فریدمن توسعه یافت و هدف اصلی این است که با ایجاد یک «شوک» در سیستم اقتصادی، روند اصلاحات را تسریع کرده و ثبات اقتصادی و رشد بلندمدت را تضمین کند. این سیاست بر اجرای سریع اصلاحات اقتصادی، بهویژه در کشورهایی تاکید داشت که با بحرانهای اقتصادی شدید یا گذارهای بزرگ سیاسی و اقتصادی مواجه بودند.
باوجود این اهداف بلندپروازانه، اجرای شوکدرمانی اغلب با پیامدهای کوتاهمدت ناخواستهای نظیر افزایش بیکاری، کاهش قدرت خرید و نابرابری اجتماعی همراه است. همین مساله موجب شد که سیاست اصلاحات تدریجی (Gradual Reforms) بهعنوان یک رویکرد رقیب و جایگزین مطرح شود. در اصلاحات تدریجی، تغییرات به صورت مرحلهای و کنترلشده اعمال میشوند، به طوری که نهادهای اجتماعی و اقتصادی فرصت کافی برای تطبیق با شرایط جدید را داشته باشند. برخلاف شوکدرمانی که به سرعت و گستردگی اصلاحات تاکید دارد، اصلاحات تدریجی به دنبال کاهش هزینههای اجتماعی و حفظ ثبات در طول دوره گذار است.
تجربه اجرای سیاستهای شوکدرمانی: از شیلی تا روسیه
اولین نمونه برجسته از سیاست شوکدرمانی
به طور سازمانیافته در تاریخ، به شیلی در دهه 1970 بازمیگردد اما اولین اجرای گسترده و رسمی آن در یک چارچوب اقتصادی کاملا تحولیافته، در لهستان در سال 1990 صورت گرفت. این دو مورد جزو مهمترین نقاط شروع این سیاست هستند. در حقیقیت پیش از سیاستهای شوکدرمانی که در شیلی و لهستان اجرا شدند، نمونههایی از اصلاحات اقتصادی سریع و گسترده در تاریخ وجود داشت اما این موارد به طور دقیق و رسمی تحتعنوان «شوکدرمانی» شناخته نمیشوند. با این حال، میتوان به اصلاحات مِیجی در ژاپن (1868-1912) و برنامه داوس در آلمان پس از جنگ جهانی اول بهعنوان نمونههای تاریخی شبیه به شوکدرمانی اشاره کرد. با این حال، این موارد با تعریف رسمی شوکدرمانی که شامل آزادسازی اقتصادی سریع و گسترده است، متفاوت هستند و این مفهوم و چارچوب نظری آن در آن زمان وجود نداشت. اجرای این سیاستها با ظهور مکتب نئولیبرال و بحرانهای اقتصادی- سیاسی خاص آن دوره مرتبط است.
شیلی (۱۹۷۳)
سیاست شوکدرمانی در شیلی یکی از اولین و برجستهترین نمونههای اجرای این رویکرد اقتصادی در تاریخ معاصر است. این سیاستها پس از کودتای نظامی سال 1973 به رهبری آگوستو پینوشه و با همکاری تیمی از اقتصاددانان موسوم به پسران شیکاگو اجرا شد. این اقتصاددانان که تحتتاثیر مکتب شیکاگو و ایدههای میلتون فریدمن آموزش دیده بودند، تلاش داشتند اقتصاد متمرکز و ناکارآمد شیلی را به یک اقتصاد بازار آزاد تبدیل کنند. زمینه اجرای این اصلاحات، وضعیت بحرانی اقتصادی در دوران ریاستجمهوری سالوادور آلنده بود که سیاستهای سوسیالیستی او مانند ملیسازی گسترده صنایع و کنترل شدید دولت بر اقتصاد، موجب تورم بسیار بالا، کمبود کالا و نارضایتی عمومی شده بود.
پس از کودتا، دولت نظامی پینوشه به سرعت اصلاحات گستردهای را آغاز کرد که شامل آزادسازی قیمتها، خصوصیسازی گسترده و کاهش کنترل دولت بر اقتصاد بود. یارانهها در بسیاری از بخشها حذف و مقررات دولتی به حداقل رسیدند. علاوهبراین، برای مهار تورم، سیاستهای مالی و پولی انقباضی اجرا شد و زیرساختهای مالیاتی کشور تغییر یافت. این اصلاحات به صورت ناگهانی و گسترده اجرا شدند و اقتصاد شیلی را به یک «آزمایشگاه اقتصادی» برای سیاستهای بازار آزاد تبدیل کردند.
در کوتاهمدت، این سیاستها پیامدهای اجتماعی و اقتصادی شدیدی به همراه داشت. تولید ناخالص داخلی کاهش یافت و بسیاری از صنایع داخلی که تحت حمایت دولت قرار داشتند، ورشکسته شدند. نرخ بیکاری به بیش از 20درصد رسید و آزادسازی قیمتها باعث شد هزینههای زندگی به شدت افزایش یابد. این وضعیت فقر و نابرابری درآمدی را گسترش داد و منجر به اعتراضات اجتماعی شد. با این حال، دولت پینوشه با سرکوب سیاسی شدید، این اعتراضات را کنترل کرد و به اجرای سیاستهای اقتصادی ادامه داد.
در میانمدت و بلندمدت، شیلی توانست از این سیاستها بهرهمند شود و به یکی از پایدارترین اقتصادهای آمریکای لاتین تبدیل شود. اصلاحات ساختاری انجامشده، زمینه رشد اقتصادی پایدار و جذب سرمایهگذاری خارجی را فراهم کرد. شیلی با آزادسازی تجارت و تقویت صادرات، به یکی از صادرکنندگان اصلی مس در جهان تبدیل شد. مهار تورم یکی از بزرگترین دستاوردهای این سیاستها بود که ثبات اقتصادی را به دنبال داشت. در بلندمدت، نرخ فقر کاهش یافت، اگرچه نابرابری درآمدی همچنان بالا باقی ماند.
یکی از دلایل موفقیت شیلی، مدیریت تدریجی اصلاحات پس از شوک اولیه بود. اگرچه در ابتدا اصلاحات بهصورت ناگهانی انجام شد اما در سالهای بعدی دولت تلاش کرد با اقدامات تدریجی هزینههای اجتماعی را کاهش دهد. همچنین وجود منابع طبیعی غنی مانند مس و حمایتهای خارجی از دیگر عوامل موفقیت این سیاستها بود.
با این حال، تجربه شیلی همچنان محل بحث است. بسیاری معتقدند که هزینههای اجتماعی این اصلاحات در کوتاهمدت، نظیر بیکاری گسترده و تمرکز ثروت در دست گروه کوچکی از افراد، بسیار بالا بود. وابستگی اقتصاد شیلی به صادرات مواد اولیه نیز آن را در برابر شوکهای خارجی آسیبپذیر کرده است.
در مجموع، تجربه شیلی نشان میدهد که سیاست شوکدرمانی میتواند در بلندمدت نتایج مثبتی به همراه داشته باشد اما موفقیت آن وابسته به مدیریت مناسب، وجود نهادهای قوی و اصلاحات تکمیلی برای کاهش هزینههای اجتماعی است. شیلی بهعنوان یک نمونه موفق در تاریخ سیاستهای اقتصادی شناخته میشود، هر چند این موفقیت هزینههای سنگینی برای بخشهای وسیعی از جامعه به همراه داشت.
لهستان (۱۹۹۰)
سیاست شوکدرمانی در لهستان یکی از شاخصترین نمونههای اجرای این رویکرد در دهه 1990 است. این سیاستها که تحتعنوان «برنامه بالچروویچ» شناخته میشوند، توسط لسزک بالچروویچ، وزیر دارایی وقت لهستان، طراحی و اجرا شد. هدف اصلی این برنامه، گذار سریع از اقتصاد کمونیستی متمرکز به یک اقتصاد بازار آزاد بود. زمینه اجرای این سیاستها، وضعیت بحرانی اقتصادی و اجتماعی لهستان در اواخر دهه 1980 بود. در این دوره، تورم سرسامآور، کمبود کالا و ناکارآمدی سیستم اقتصادی کمونیستی باعث نارضایتی عمومی و فروپاشی دولت کمونیستی شدند.
برنامه بالچروویچ شامل اصلاحات گسترده و ناگهانی در سه حوزه اصلی بود: آزادسازی قیمتها، تثبیت اقتصاد کلان و خصوصیسازی گسترده. در اولین گام، کنترل قیمتها حذف شد و بازار آزاد برای تعیین قیمتها جایگزین سیستم دولتی شد. این اقدام به کاهش کمبود کالا در بازار کمک کرد اما به دلیل جهش ناگهانی قیمتها، فشار زیادی بر مردم وارد آورد. در گام بعدی، دولت لهستان سیاستهای پولی و مالی انقباضی را برای مهار تورم اجرا کرد. تثبیت نرخ ارز یکی از مهمترین این اقدامات بود که توانست انتظارات تورمی را کنترل کند. همچنین، اصلاحات مالیاتی و کاهش هزینههای دولتی در دستور کار قرار گرفت. در نهایت، خصوصیسازی گسترده شرکتهای دولتی آغاز شد تا مالکیت آنها به بخشخصوصی منتقل شود و بهرهوری اقتصادی افزایش یابد.
پیامدهای کوتاهمدت این اصلاحات، هم مثبت و هم منفی بودند. از یکسو، تورم که در اواخر دهه 1980 بسیار بالا بود، در مدت کوتاهی کاهش یافت و ثبات نسبی به اقتصاد بازگشت. تولید کالاها در بازار آزاد افزایش یافت و کمبودهای گسترده برطرف شد اما از سوی دیگر، آزادسازی ناگهانی قیمتها و کاهش نقش دولت در اقتصاد، به افزایش شدید بیکاری و گسترش فقر انجامید. بسیاری از صنایع ناکارآمد که در دوران کمونیستی با یارانههای دولتی فعالیت میکردند، تعطیل شدند و هزاران نفر شغل خود را از دست دادند. در نتیجه، نارضایتی عمومی از سیاستهای اقتصادی افزایش یافت.
در میانمدت و بلندمدت برنامه شوکدرمانی لهستان نتایج مثبتی به همراه داشت. با تثبیت اقتصاد کلان و جذب سرمایهگذاری خارجی، لهستان توانست رشد اقتصادی پایدار را تجربه کند. در دهه 1990، لهستان به یکی از اقتصادهای پیشرو در میان کشورهای اروپای شرقی تبدیل شد. این کشور با اصلاحات ساختاری و پیوستن به اتحادیه اروپا در سال 2004، جایگاه خود را در اقتصاد جهانی تقویت کرد. همچنین، نرخ بیکاری که در سالهای ابتدایی اصلاحات بسیار بالا بود، به مرور کاهش یافت و استانداردهای زندگی مردم بهبود پیدا کرد.
یکی از عوامل موفقیت لهستان در اجرای سیاست شوکدرمانی، حمایتهای گسترده بینالمللی بود. این کشور از کمکهای مالی و مشاورهای سازمانهایی مانند صندوق بینالمللی پول (IMF) و بانک جهانی بهرهمند شد. علاوهبراین، تعهد دولت به ادامه اصلاحات و تقویت نهادهای اقتصادی نقش مهمی در موفقیت این برنامه داشت.
با این حال، تجربه لهستان بدون چالش نبود. نابرابری درآمدی در این کشور افزایش یافت و برخی مناطق روستایی و صنعتی با مشکلات اقتصادی بیشتری مواجه شدند. همچنین، خصوصیسازی سریع باعث شد برخی از داراییهای دولتی به قیمتی بسیار پایین به گروه کوچکی از سرمایهگذاران واگذار شوند که نارضایتی عمومی را درپی داشت.
در مجموع، تجربه لهستان نشان میدهد که سیاست شوکدرمانی میتواند در میانمدت و بلندمدت موفقیتآمیز باشد، به شرط آنکه اصلاحات با برنامهریزی دقیق، حمایتهای نهادی و بینالمللی و تعهد به تقویت نهادهای اقتصادی همراه باشد. لهستان بهعنوان یکی از نمونههای موفق در میان کشورهای اروپای شرقی شناخته میشود که توانست از بحران اقتصادی گذر کند و پایههای یک اقتصاد رقابتی و پایدار را بنا نهد.
روسیه (۱۹۹۲)
پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی در سال1991، روسیه وارد دورهای پرچالش از تغییرات سیاسی و اقتصادی شد. اقتصاد متمرکز و دولتی شوروی که سالها تحتکنترل کامل دولت فعالیت کرده بود با ناکارآمدی شدید، فساد گسترده و بحرانهای ساختاری روبهرو بود. در این میان، دولت جدید به رهبری بوریس یلتسین تصمیم گرفت تا با استفاده از سیاست شوکدرمانی، اقتصاد روسیه را به سمت بازار آزاد هدایت کند. هدف این سیاستها ایجاد تحولاتی سریع و گسترده بود که بتواند روسیه را از بحران اقتصادی خارج کند و به مسیر رشد پایدار هدایت کند. این تصمیم تحتتاثیر تجربیات موفق کشورهای اروپای شرقی، به ویژه لهستان گرفته شد اما برخلاف انتظارات، اجرای سیاست شوکدرمانی در روسیه به یکی از مهمترین شکستهای این رویکرد اقتصادی در تاریخ معاصر تبدیل شد.
سیاستهای شوکدرمانی در روسیه شامل سه محور اصلی بودند: آزادسازی قیمتها، خصوصیسازی گسترده و تثبیت اقتصاد کلان. در گام اول، دولت یلتسین در سال 1992 کنترلهای دولتی بر قیمتها را به طور کامل حذف کرد. این اقدام، قیمت کالاها را بهشدت افزایش داد و نرخ تورم در همان سال به بیش از 2500درصد رسید. این تورم شدید قدرت خرید مردم را کاهش داد و بسیاری از خانوادهها را به زیر خطفقر کشاند. در گام دوم، خصوصیسازی شرکتهای دولتی با سرعت زیادی انجام شد. دولت سیستم واچرها را معرفی کرد که بر اساس آن، هر شهروند روسیه یک واچر دریافت میکرد که میتوانست از آن برای خرید سهام شرکتهای دولتی استفاده کند. اما این فرآیند با فساد گسترده همراه بود و بسیاری از داراییهای دولتی به قیمتی بسیار پایین به گروه کوچکی از سرمایهداران جدید معروف به الیگارشها واگذار شد. در نتیجه، ثروت و قدرت اقتصادی در دست گروهی محدود متمرکز شد و نابرابری اجتماعی بهشدت افزایش یافت. در نهایت، دولت برای مهار تورم و تثبیت اقتصاد کلان، سیاستهای مالی و پولی انقباضی را اجرا کرد که شامل کاهش هزینههای دولت و افزایش نرخ بهره بود. این اقدامات نیز فشار بیشتری بر خانوارها و بنگاههای اقتصادی وارد کرد.
پیامدهای کوتاهمدت این سیاستها برای اقتصاد و جامعه روسیه فاجعهبار بود. تولید ناخالص داخلی (GDP) بهشدت کاهش یافت و بین سالهای 1992 تا 1996 تقریبا 40درصد از تولید اقتصادی کشور از دست رفت. بسیاری از صنایع داخلی که سالها تحتحمایت دولت فعالیت میکردند، به دلیل نبود رقابتپذیری و عدم حمایت دولتی ورشکسته شدند. نرخ بیکاری بهشدت افزایش یافت و میلیونها نفر شغل خود را از دست دادند. همچنین حذف یارانهها و آزادسازی قیمتها منجر به افزایش هزینههای زندگی شد و فقر در سراسر کشور گسترش یافت. از نظر اجتماعی این تغییرات ناگهانی موجب نارضایتی گسترده مردم و بیثباتی سیاسی شد. خصوصیسازی گسترده نیز بهجای ایجاد یک اقتصاد رقابتی، به تمرکز ثروت در دست الیگارشها انجامید که نفوذ قابلتوجهی بر سیاست و اقتصاد کشور پیدا کردند.
در میانمدت و بلندمدت نیز سیاست شوکدرمانی در روسیه نتوانست نتایج مطلوبی به همراه داشته باشد. اقتصاد روسیه که بهشدت به صادرات نفت و گاز وابسته بود، از نوسانات قیمت جهانی انرژی آسیبهای جدی دید. در سال 1998 روسیه با یک بحران مالی بزرگ مواجه شد که در آن دولت مجبور به اعلام ورشکستگی شد و ارزش روبل بهشدت کاهش یافت. این بحران، تاثیرات منفی سیاستهای شوکدرمانی را بیش از پیش آشکار کرد و بیاعتمادی مردم به اصلاحات اقتصادی را افزایش داد. در دهههای بعد، اقتصاد روسیه نتوانست به رشد پایدار دستیابد و همچنان با مشکلاتی نظیر فساد گسترده، ضعف نهادی و نابرابری روبهرو بود.
تجربه روسیه نشان داد که اجرای سیاست شوکدرمانی بدون وجود نهادهای قوی و مدیریت مناسب، میتواند به پیامدهای فاجعهباری منجر شود. در حالی که این سیاستها در کشورهایی مانند لهستان با موفقیت همراه بود، در روسیه به دلیل ضعف نهادی، فساد در فرآیند خصوصیسازی و بیتوجهی به پیامدهای اجتماعی با شکست مواجه شد. تمرکز ثروت در دست الیگارشها، افزایش فقر و بیثباتی سیاسی ازجمله پیامدهای بلندمدت این سیاستها بود. این تجربه به یکی از مثالهای برجسته در ادبیات اقتصادی تبدیل شده که نشان میدهد موفقیت شوکدرمانی نیازمند برنامهریزی دقیق، حمایتهای نهادی و توجه به شرایط خاص هر کشور است. تجربه روسیه، یک هشدار مهم برای کشورهایی است که قصد دارند اصلاحات اقتصادی سریع و گسترده را بدون توجه به زیرساختها و آمادگیهای لازم اجرا کنند.
آرژانتین (۱۹۹۱)
تجربه آرژانتین در دهه1990 یکی از نمونههای برجسته و بحثبرانگیز اجرای سیاستهای شوکدرمانی است. این سیاستها در واکنش به بحران اقتصادی شدیدی که در اواخر دهه1980 این کشور را درگیر کرده بود، اجرا شدند. آرژانتین در این دوره با نرخ تورم بیسابقهای مواجه بود که در سال 1989 به بیش از 3000درصد رسید. کاهش تولید ناخالص داخلی، کسری بودجه شدید و بحران بدهیهای خارجی، اقتصاد کشور را فلج کرده بود. دولت جدید به رهبری کارلوس منم و با مدیریت اقتصادی دومینگو کاوالیلو تصمیم گرفت با اجرای سیاستهای شوکدرمانی، اقتصاد کشور را اصلاح کند و آن را به سمت بازار آزاد هدایت کند.
سیاستهای شوکدرمانی آرژانتین شامل سه محور اصلی بود: آزادسازی قیمتها، خصوصیسازی گسترده و آزادسازی تجارت و بازارهای مالی. در گام اول، کنترل قیمتها برداشته شد و بازار به طور کامل مسوول تعیین قیمت کالاها و خدمات شد. این اقدام باعث کاهش کمبود کالا در بازار شد، اما در عین حال قیمتها به طور ناگهانی افزایش یافت و فشار اقتصادی سنگینی بر مردم وارد آورد. در گام دوم، خصوصیسازی شرکتهای دولتی آغاز شد. شرکتهای بزرگی مانند خطوط هوایی، مخابرات و خدمات آب و برق به بخشخصوصی واگذار شدند. این خصوصیسازیها با هدف کاهش بدهیهای دولتی و افزایش بهرهوری اقتصادی انجام شدند اما فرآیند آن با فساد و سوءمدیریت همراه بود. در گام سوم، آرژانتین تعرفههای وارداتی را کاهش داد و بازارهای خود را برای تجارت آزاد باز کرد. این سیاستها با هدف افزایش رقابتپذیری اقتصادی و جذب سرمایهگذاری خارجی طراحی شدند.
در کوتاهمدت، این سیاستها موفقیتهایی به همراه داشتند. تورم که یکی از اصلیترین مشکلات اقتصادی آرژانتین بود، به سرعت مهار شد و قیمتها تثبیت شدند. تولید ناخالص داخلی (GDP) در اوایل دهه 1990 رشد کرد و سرمایهگذاری خارجی افزایش یافت. خصوصیسازی نیز به کاهش بدهی عمومی کمک کرد و برخی از صنایع توانستند کارایی خود را ارتقا دهند. این دوره از رشد و ثبات، آرژانتین را بهعنوان یک الگوی موفق در میان کشورهای در حال توسعه مطرح کرد.
اما مشکلات این سیاستها در میانمدت و بلندمدت آشکار شد. آزادسازی نرخ ارز در مراحل اولیه سیاست شوکدرمانی با گذشت زمان جای خود را به تثبیت نرخ ارز (پگ به دلار آمریکا) داد. این تغییر رویکرد که با هدف تثبیت قیمتی و افزایش اعتماد به اقتصاد اجرا شد، تناقضی جدی با اصول سیاست شوکدرمانی داشت. پگ کردن پزو به دلار آمریکا، انعطافپذیری سیاستهای اقتصادی آرژانتین را کاهش داد و صنایع داخلی را در برابر رقابت خارجی آسیبپذیر کرد. کالاهای وارداتی به دلیل نرخ ارز ثابت، ارزانتر شدند و بسیاری از صنایع داخلی به دلیل ناتوانی در رقابت تعطیل شدند.
علاوهبراین، خصوصیسازی گسترده نیز مشکلاتی ایجاد کرد. بسیاری از داراییهای دولتی به قیمتی بسیار پایین به گروه کوچکی از سرمایهگذاران واگذار شدند که این مساله منجر به تمرکز ثروت و افزایش نابرابری شد. فساد گسترده در فرآیند خصوصیسازی اعتماد عمومی را به دولت کاهش داد. همچنین، کاهش تعرفهها و باز شدن بازارها بدون حمایت کافی از صنایع داخلی، منجر به تعطیلی بسیاری از کارخانهها و افزایش نرخ بیکاری شد.
مشکلات ساختاری این سیاستها در نهایت به بحران مالی بزرگ سال2001 منجر شد. در این سال، کاهش قیمت کالاهای صادراتی و ناتوانی دولت در حفظ پگ نرخ ارز باعث شد سیستم مالی کشور فرو پاشد. ارزش پزو به شدت کاهش یافت، بدهیهای خارجی غیرقابل پرداخت شدند و دولت اعلام ورشکستگی کرد. این بحران، فقر و بیکاری را بهشدت افزایش داد و اعتراضات اجتماعی گستردهای در کشور به راه انداخت.
تجربه آرژانتین نشان داد که سیاستهای شوکدرمانی، اگرچه در کوتاهمدت میتوانند موفقیتآمیز باشند اما بدون مدیریت دقیق، اصلاحات نهادی و در نظر گرفتن پیامدهای بلندمدت ممکن است به بحرانهای جدی منجر شوند. تثبیت نرخ ارز، که بهعنوان یک سیاست مکمل به کار گرفته شد، در واقع از اصول اولیه شوکدرمانی فاصله داشت و در بلندمدت آسیبهای زیادی به اقتصاد وارد کرد. آرژانتین بهعنوان یکی از نمونههای شکست خورده سیاست شوکدرمانی، هشداری جدی برای کشورهایی است که به دنبال اجرای سریع و گسترده اصلاحات اقتصادی هستند.
الزامات موفقیت سیاست شوکدرمانی
سیاست شوکدرمانی یکی از بحثبرانگیزترین رویکردهای اصلاحات اقتصادی است که هدف آن گذار سریع از اقتصادهای متمرکز و ناکارآمد به اقتصاد بازار آزاد است. مرور تجربیات کشورهایی مانند شیلی، لهستان، روسیه و آرژانتین نشان میدهد که این سیاست میتواند نتایج مثبت و منفی متعددی به همراه داشته باشد و موفقیت یا شکست آن به عوامل مختلفی بستگی دارد.
ازجمله آثار مثبت سیاست شوکدرمانی میتوان به مهار سریع تورم، افزایش بهرهوری اقتصادی و پایهگذاری رشد بلندمدت اشاره کرد. بهعنوان مثال، در لهستان، سیاست شوکدرمانی توانست تورم شدید را مهار کند و ثبات اقتصادی را بازگرداند. در شیلی نیز، این سیاست در بلندمدت به رشد اقتصادی پایدار منجر شد و این کشور را به یکی از پایدارترین اقتصادهای آمریکای لاتین تبدیل کرد. با این حال این سیاستها در کوتاهمدت بیشتر با رکود اقتصادی، افزایش بیکاری و گسترش فقر همراه بودهاند. به طور خاص، در روسیه و آرژانتین آزادسازی ناگهانی و ناکارآمد قیمتها و خصوصیسازی گسترده بدون نظارت به رکود اقتصادی عمیق، بحرانهای اجتماعی و تمرکز ثروت در دست گروه کوچکی از افراد منجر شد.
تجربیات موفق و ناموفق اجرای سیاست شوکدرمانی نشان میدهد که موفقیت این سیاستها مستلزم رعایت چند شرط کلیدی است. نخست؛ وجود نهادهای قوی و کارآمد یکی از مهمترین پیشنیازها برای مدیریت اصلاحات و کاهش فساد است. برای مثال، لهستان توانست با تکیه بر نهادهای خود و حمایتهای بینالمللی، اصلاحات را به شکلی موفق اجرا کند، در حالی که ضعف نهادی در روسیه باعث شد که خصوصیسازی به تمرکز ثروت و نارضایتی عمومی منجر شود. دوم؛ طراحی دقیق و هماهنگی اصلاحات اقتصادی از اهمیت بالایی برخوردار است. برنامهریزی مناسب و نظارت دقیق در اجرای سیاستها میتواند از بروز پیامدهای ناخواسته جلوگیری کند. در شیلی، اصلاحات اقتصادی با مدیریت تدریجی پس از شوک اولیه تکمیل شد که به کاهش هزینههای اجتماعی و تثبیت نتایج اقتصادی کمک کرد. سوم؛ توجه به پیامدهای اجتماعی این سیاستها ضروری است. کاهش بیکاری و فقر از طریق برنامههای حمایتی میتواند از بروز اعتراضات اجتماعی و بیثباتی سیاسی جلوگیری کند. علاوهبراین، حمایتهای بینالمللی میتوانند نقش کلیدی در موفقیت این سیاستها داشته باشند. در لهستان، حمایتهای مالی و فنی از سوی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی به ثبات اقتصادی کمک کرد. در مقابل نبود چنین حمایتی در روسیه و آرژانتین، اجرای سیاستهای شوکدرمانی را دشوارتر و پیامدهای منفی آن را تشدید کرد.
در مجموع، سیاست شوکدرمانی میتواند ابزار مؤثری برای اصلاحات اقتصادی باشد اما موفقیت آن وابسته به شرایط نهادی، مدیریت دقیق و توجه به پیامدهای اجتماعی است. تجربه کشورهای مختلف نشان میدهد که بیتوجهی به این الزامات میتواند هزینههای اقتصادی و اجتماعی سنگینی به همراه داشته باشد و اصلاحات را به شکست بکشاند.
آیا ایران شرایط اجرای سیاست شوکدرمانی را دارد؟
سیاست شوکدرمانی یکی از رویکردهای اساسی برای اصلاحات سریع و گسترده اقتصادی است که هدف آن گذار از اقتصادهای متمرکز و ناکارآمد به بازار آزاد است. با این حال تجربه کشورهای مختلف نشان داده است که موفقیت این سیاست به عوامل متعددی ازجمله شرایط اقتصادی، اجتماعی، نهادی، و سیاسی بستگی دارد. در مورد ایران، بررسی این شرایط نشان میدهد که اجرای سیاست شوکدرمانی با چالشهای جدی مواجه است.
از منظر اقتصادی، ایران با مشکلاتی مشابه کشورهایی که سیاست شوکدرمانی را اجرا کردهاند، روبهرو است. نرخ تورم بالا، رکود اقتصادی و وجود یک دولت بزرگ و ناکارآمد، شرایطی را ایجاد کرده که اصلاحات عمیق اقتصادی ضروری به نظر میرسد. با این حال، وابستگی شدید ایران به درآمدهای نفتی، مشابه روسیه، اجرای موفق این سیاست را پیچیده میکند. نوسانات قیمت نفت و تاثیر آن بر ثبات اقتصادی، مانعی بزرگ در مسیر اصلاحات است. همچنین، خصوصیسازیهای انجامشده در گذشته به دلیل ضعف در شفافیت و نظارت بهجای بهبود بهرهوری، به تمرکز ثروت و نارضایتی عمومی منجر شده است.
از نظر نهادی، یکی از الزامات کلیدی موفقیت سیاست شوکدرمانی وجود نهادهای قوی و شفاف است. در ایران، ضعف در حکمرانی اقتصادی و فساد گسترده، چالشی مشابه با تجربه روسیه و آرژانتین است که اجرای سیاستهای اصلاحی را دشوار میسازد. خصوصیسازی بدون نظارت شفاف و مدیریت مناسب، همانطور که در گذشته در ایران مشاهده شده، میتواند پیامدهای منفی بیشتری به همراه داشته باشد. در غیاب نهادهای کارآمد، اصلاحات گسترده ممکن است به بیثباتی اقتصادی و اجتماعی منجر شود.
از منظر اجتماعی و سیاسی، اجرای سیاست شوکدرمانی معمولا با هزینههای اجتماعی کوتاهمدت همراه است. افزایش بیکاری، فقر و نابرابری در بسیاری از موارد به نارضایتی عمومی و بیثباتی اجتماعی منجر شده است. در ایران، باتوجه به اعتراضات و نارضایتیهای اجتماعی اخیر، جامعه ممکن است آمادگی پذیرش هزینههای کوتاهمدت چنین اصلاحاتی را نداشته باشد. علاوهبراین، ساختار سیاسی و نبود اجماع در سیاستگذاری، هماهنگی لازم برای اجرای موفق این سیاستها را دشوار میکند. تجربه کشورهایی مانند لهستان نشان داده است که حمایت سیاسی قوی و هماهنگی میان نهادهای حکومتی برای موفقیت این اصلاحات ضروری است.
یکی دیگر از عوامل کلیدی موفقیت سیاست شوکدرمانی، حمایت بینالمللی است. کشورهای موفقی مانند لهستان و شیلی توانستند از حمایتهای مالی و فنی سازمانهایی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی بهرهمند شوند اما در مورد ایران، تحریمهای بینالمللی و محدودیتهای گسترده در دسترسی به سرمایهگذاری خارجی، این امکان را بهشدت محدود کرده است. عدم دسترسی به منابع مالی و بازارهای بینالمللی، توانایی ایران را برای مدیریت پیامدهای شوکدرمانی کاهش میدهد.
با توجه به این شرایط، میتوان نتیجه گرفت که ایران فاقد شرایط ایدهآل برای اجرای سیاست شوکدرمانی است. ضعف نهادی، بیثباتی اجتماعی، وابستگی به درآمدهای نفتی و محدودیتهای بینالمللی ازجمله موانع اصلی در این مسیر هستند. اگرچه ایران نیازمند اصلاحات اساسی اقتصادی است، اما اجرای سیاستهای تدریجی و مدیریت شده، مشابه با رویکرد اصلاحات تدریجی چین، میتواند گزینهای مناسبتر باشد. این رویکرد به کاهش هزینههای اجتماعی و اقتصادی اصلاحات کمک میکند و در عین حال ثبات اجتماعی و سیاسی کشور را حفظ میکند. بنابراین، هرگونه اصلاح اقتصادی در ایران باید با در نظر گرفتن این چالشها و شرایط ویژه کشور طراحی و اجرا شود.