با توجه به تاييد صلاحيت پزشكيان فضاي مناسبي در جامعه در خصوص دورنماي آينده ايجاد شده. اين فضا را چطور مي‌توان تحليل كرد؟

فكر مي‌كنم به ميزاني كه تنوع در ميان نامزدهاي تاييد شده وجود داشته باشد، فضاي انتخاباتي تا حدودي مناسب‌تر شده و بخش وسيع‌تري از جامعه را به پاي صندوق‌ها خواهد كشاند. بر اساس گزارش‌هايي كه به دست من رسيده در روزهاي ابتدايي پس از تاييد صلاحيت‌ها كه ستادهاي انتخاباتي كار خود را آغاز كرده‌اند، كانديدايي كه نماينده تغيير وضع موجود در جامعه است و نمي‌خواهد در امتداد گفتمان‌هاي گذشته عمل كند، مورد استقبال نسبي قرار گرفته است. معتقدم هر كانديدايی كه بر تغيير شرايط كنوني و تحول در پاره‌اي از عناصر گفتمان كنوني دست بگذارد، شانس انتخاب بيشتري خواهد داشت.

اما حدفاصل برگزاري انتخابات ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۴، حوادث مهمي مانند رخدادهاي پس از مرگ مهسا اميني پشت سر گذاشته شده. نظام حكمراني چه برداشتي مي‌تواند از اين رخداد اعتراضي داشته باشد؟

اين پرسش مبتني بر يك مفروض است، مفروضي كه در ذهنيت بسياري از كنشگران سياسي و مردم وجود دارد. گويي ما يك جوهر، اِسِنس و ذات به نام جمهوري اسلامي داريم و اين ذات همه جا خود را نشان مي‌دهد! به نظرم در خصوص حوادث اخير هم دو گرايش عمده در ساختار نظام سياسي و نظام حكمراني ايران وجود دارد. برخي كماكان بر طبل گذشته مي‌كوبند و معتقدند با همان گفتمان گذشته بايد براي امروز و فردا هم پيش رفت. اينها مي‌گويند اگر جمهوري اسلامي يك قدم به عقب بردارد، بايد قدم‌هاي بعدي هم برداشته شود! بنابراين بهتر است سر جاي خود بماند!!! برخي ديگر از نيروهاي انقلاب و حاكميت اما به اين نتيجه رسيده‌اند كه بايد تحولاتي را در جامعه به‌خصوص در خصوص طبقه متوسط نوگراي جامعه و نسل‌هاي جديد ايجاد كرد. اما توجه داشته باشد كه حكومت ايران به درستي از نظام سلطه، دخالت امريكايي‌ها، اسراييلي‌ها و نيروهاي مرتبط با آنها مي‌هراسد و نمي‌تواند اجازه هر تحولي را بدهد. كنشگران سياسي ايران بايد درك كنند كه در حيات سياسي ايران همواره نيروهاي خارجي دخيل بوده و فضا را مسموم مي‌كنند. اما راه نجات ايران از درون مرزهاي ايران مي‌گذرد و نه از بيرون مرزها. اگر اين احساس خطر در خصوص دخالت نيروهاي خارجي كم شود، اجماعي براي تحول در حاكميت ايجاد خواهد شد.

پس از تاييد صلاحيت مسعود پزشكيان، برخي تحليلگران اعلام مي‌كنند نظام خواستار تغيير ريل شده است. آيا گارد حاكميت در موضوعات مختلف چون ردصلاحيت‌ها، اعمال رويكردهاي سلبي در بحث حجاب، محدودسازي فضاي مجازي و... با توجه‌ به‌ تحولات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و... تغيير كرده است؟

حاكميت به خاطر دلنگراني‌هايي كه نسبت به دخالت نظام سلطه و احتمال مصادره شدن انقلاب دارد، در برابر تغيير و تحول و به‌روزآوري مقاومت از خود نشان مي‌دهد. پيشنهاد من اين است كه كنشگران سياسي و اجتماعي با ايجاد انسجام ملي و وحدت ملي، اين هراس را براي حاكميت از ميان ببرند يا هراس‌ها را كاهش بدهند. در صورت اين اجماع، گارد حاكميت هم باز مي‌شود. حاكميت جمهوري اسلامي طي 40 سال اخير مانند گربه‌اي كه از هر طرف درها را به روي خود بسته مي‌بيند، شده. فشار بين‌المللي، ترورها، حملات نظامي و سايبري، فشارهاي داخلي و... باعث شده از زمان جنگ به بعد در حالت امنيتي تمام قد قرار بگيرد. وظيفه كنشگران اين است كه كمي اين فشارها را كاهش بدهند تا حاكميت انعطاف بيشتري براي تغيير از خود نشان بدهد.

شما معتقديد كنشگري‌هاي سياسي، اجتماعي و عمومي را در آوردگاه‌هاي مختلف نبايد متوقف كرد و بايد از روزنه‌ها بهره برد. دستاورد اين تلاش‌ها براي مردم چه مي‌تواند باشد؟

زنده بودن ملت و بي‌تفاوت نبودن نسبت به سرنوشت‌شان في‌نفسه امر مغتنمي است. بي‌تفاوتي براي جامعه وحشتناك است. حضور مردم در صحنه بر اساس نوعي خرد اجتماعي و سياسي، باعث مي‌شود قدرت‌هاي داخلي نتوانند با جامعه مانند موم رفتار كنند. البته بسياري از مسائل كشور نيز مسائلي نيست كه دكمه ON يا OF يا دكمه خاموش و روشن داشته باشد. معتقدم زمان ديگر زمان تغييرات است. مي‌توان قدرت سياسي را وادار به اعمال تغييرات كرد.

شما همواره از گفتمان انقلاب صحبت كرده و از آن دفاع كرده‌ايد. گفتمان انقلاب در ۱۴۰۳ واجد چه ويژگي‌ها، تهديدات و ضرورت‌هايي است؟

انقلابيون ايران بايد به يك بلوغ سياسي رسيده باشند. ديگر نمي‌توان با منطق 40 سال اخير، جامعه را كنترل و هدايت كرد. بايد با پختگي بيشتري با مسائل اجتماعي برخورد كرد. نبايد با منطق پليسي، نظامي و و امنيتي با مسائل برخورد كرد. حاكميت و بچه‌هاي گفتمان انقلاب بايد به راه‌هاي نرم هم فكر كنند. بايد با طبقه نوگراي متوسط و نسل‌هاي جديد كه پيوند خود را با سنت تاريخي ايران قطع كرده‌اند، ديده شوند. همين ديده شدن و احساس كردن اين حقيقت كه آنها ديده مي‌شوند، راهگشا خواهد بود. بايد سبك زندگي و حق متفاوت بودن نسل Z جدي گرفته شود.

ايران در طول تاريخ معاصر خود با خطر دوگانه پوپوليسم و راديكاليسم مواجه بوده است. خطري كه نشانه‌هاي ظهور دوباره آن در مناظرات انتخابات همچنان پيداست. چگونه مي‌توان از آفات اين شمشير دو لبه دور ماند؟

در سراسر جهان نوعي پوپوليسم در حال گسترش است. اينكه در امريكا و بسياري از كشورهاي اروپايي و امريكايي، چهره‌هاي پوپوليست و گفتمان‌هاي عوامانه در حال قدرت گرفتن هستند، نشان‌دهنده رشد اين رويكرد در عرصه سياسي است. در ايران هم ميان پوپوليسم و راديكاليسم پيوند آشكاري وجود دارد. تندروها در بستر عوامانه حركت مي‌كنند. هم راديكال‌هاي اپوزيسيون و هم راديكال‌هاي پوزيسون ايراني مانند دو لبه قيچي هستند كه يكديگر را بازتوليد مي‌كنند. براي مقابله با اين شمشير دو لبه بايد عقلانيت، اعتدال و ميانه‌روي در جامعه بسط پيدا كند تا جامعه از آفات عوامگرايي و تندروي بر حذر بماند.

در آستانه انتخابات، شما چه توصيه‌اي به مردم از طيف‌هاي مختلف داريد؟

مردم از كانديداهاي رياست‌جمهوري نبايد انتظارات زيادي داشته باشند. ايران يك جامعه شبه‌مدرن است و فعلا كماكان شبه‌مدرن هم مي‌ماند. جامعه شبه‌مدرن بالذات ضدتوسعه است. جامعه شبه‌مدرن، جامعه مدني را به عنوان حد واسط ميان فرد و قدرت سياسي در اختيار ندارد. بر اساس اين ويژگي‌هاي جامعه ايراني نبايد انتظارات زيادي از نامزدها داشت. هر كانديدايي كه بگويد، با آمدن من مسائل كشور مانند رابطه با امريكا، تورم دورقمي، مشكلات ارزي و ابرچالش‌ها حل مي‌شود، يك شارلاتان سياسي است. مردم به شارلاتان‌ها راي ندهند! انتظارات مردم بايد در حد معقول و متناسب با شرايط تاريخي و معادلاتي باشد كه ايران با آن روبه‌روست.

طي سال‌هاي اخير گزاره مهمي به نام دهه هشتادي‌ها و نسل Z وارد معادلات سياسي و اجتماعي كشورمان شده‌اند. نسلي كه سبك زندگي ‌و تفكر خاص خود را دارد. چگونه مي‌توان با اين نسل سخن گفت و آنها را وارد مسائل جاري كشور كرد؟

مفاهيمي مانند دهه هشتادي‌ها و نسل Z بيشتر مفاهيم روانشناختي است. اما تحولاتي كه در نسل‌هاي جديد رخ مي‌دهد در بخش‌هاي وسيعي از جامعه طنين‌انداز است. حتي در ميان روحانيون، حوزه‌هاي علميه، بچه‌هاي جبهه و جنگ و... هم ردپاي اين تحولات پيداست. شكاف جامعه با سنت و ميراث عظيم تاريخي و معنوي آن بيشتر و بيشتر شده است. در نسل‌هاي جديد با دومين شكاف تمدني روبه‌رو هستيم. بخش قابل توجهي از اين نسل‌ها ارتباطي با ميراث گذشته ندارند. تا جايي كه امروز خانواده‌ها، آموزش و پرورش و حاكميت زباني براي گفت‌وگو با اين نسل‌ها ندارند. اين انقطاع براي انسجام ملي، هويت تاريخي و حتي امنيت ملي ما خطرناك است. قدرت سياسي و نيروهاي پليسي و امنيتي ما بايد بدانند مساله پليسي و امنيتي نيست، بلكه يك مساله انتولوژيك (وجود شناختي) و اگزيستانسيالي (وجودي) است. با شيوه‌هاي پليسي و برخوردهاي سلبي نمي‌توان با مطالبات اين نسل برخورد كرد. متاسفانه نيروهاي امنيتي ايران درك حكمي و فلسفي از اين واقعيت‌ها ندارند. حاكميت‌ هم فهم حكمی و فلسفي از اين گشت تاريخي ندارد. اين گشت تاريخي را بايد با نگاهي فلسفي و پديدارشناسانه درك كنيم. همه نيروها از حوزه‌ها علميه تا دانشگاه‌ها و از روشنفكران گرفته تا روحانيون و حاكميت براي پر كردن اين شكاف تمدني هم‌انديشي داشته باشند. اين شكاف به همان اندازه كه براي حاكميت خطرناك است براي جامعه و روشنفكران هم خطر دارد. به همان اندازه كه براي حوزه‌هاي علميه خطرناك است براي دانشگاه‌ها هم خطر دارد. معتقدم بايد در يك نسبت تازه و بر اساس انديشيدن به مسائل كلي اجتماعي و تاريخي و فراتر از بحث‌هاي مبتذل سياسي و عمومي به سرنوشت ايران بينديشيم و مديريت كشور را در اختيار افراد و جريان‌هایی قرار بدهيم كه بتوانند روند توسعه و به‌روزآوري كشور را محقق سازند.